جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۵ اردیبهشت ۵, یکشنبه

بیچاره

دیشب دوستی در توصیف مرگ دوستی دیگر گفت:
بیچاره مُرد!
چهارچوب تنم می لرزه وقتی کسی در توصیف مرگ دیگری از صفت «بیچاره» استفاده می کنه.
این توصیف ظاهری شفقت آمیز و دوستانه داره و اما باطنی سخت تحقیر آمیز.
ناشی از عدم ادراکِ و احترام به آدمیزاد که فی الذات ، مرگ بخشی از هستی اش هست.
«بیچاره» در خور هیچ انسانی نیست ... نه زنده و نه مرده.
به رفتگان احترام بذاریم .... با درک و پذیرش مرگ به عنوان بخشی بنیادی از ذات ِ هستی.
هیچ مرده ای بیچاره نیست ... البته بیچاره می تونه یک دوست زنده باشه که از دوست ِ درگذشته محروم مانده و دلتنگ.
اما به خاطر خدا صفت و موصوف رو به جا استفاده کنیم.
«بیچاره مُرد» سخت نا به جا ست.
اگر بر صفت ِ حقیری چون بیچارگی باور داریم حداقل رعایت کنیم و به خودمون نسبت بدیمش نه به دیگری.
«بیچاره ما که محروم شدیم از او» و نه «بیچاره او که مُرد».
به قول شریف ِ خواجوی کرمانی:
گفتی که هست چارهٔ بیچارگان سفر
چون چاره رفتنست بناچار می‌رویم
همین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر