جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۵ فروردین ۲۰, جمعه

«فرانسوی ها درایران - زن هایی که حرف می زنند!»

آقا ما رفتیم عضو یک انجمن جهانگردی شدیم.
کارشون اینه که می رن دور دنیا می چرخن و بعد میان با عکس و فیلم و گفتگو، مشاهدات و تجارب سفر هاشون رو با هم به اشتراک می ذارن.
چند شب پیش برنامه ی انجمن اختصاص به یه زوجی داشت که از سفر هند برگشتن.
ویدیویی که درست کرده بودن کیفیتی در حد یک مستند داشت.
خدایی تحت تاثیر قرار گرفتم از این همه کنجکاوی، انرژی و وقتی که برای تبادل مشاهداتشون گذاشته بودن.
بعد از جلسه اعضای جدید که من و دوستم بودیم با بقیه آشنا شدیم.
عده زیادی بودن که قصد سفر به ایران رو داشتن . از جمله یه خانم مسن ، حدود هفتاد ساله، که می گفت تا سه هفته دیگه قصد داره برای یه ماه به ایران سفر کنه.
برام خیلی جالب بود که زنی به سن و سال اون می خواد تک و تنها به کشوری مثل ایران سفر کنه.
ازش پرسیدم هتل و هواپیما ی بین شهری رزرو کردین؟
گفت نه همینجوری می رم تهران بعد از اونجا اتوبوس می گیرم می رم کرمان و یزد و طبس و اینا.
همه ی مسیر و شهرها رو هم قبلا برای خودش مشخص کرده بود.
ازش پرسیدم : زبان چی؟
گفت والله انگلیسی که بلد نیستم ولی مردم همه جا زبون اشاره رو متوجه می شن. نمی شن؟!
بهش گفتم : راستش حتی تصور اینجور سفر کردن هم برای من سخته . خیلی جرات دارین.
خلاصه همینجور داشتیم حرف می زدیم که یه آقای میان سال هم به جمع مون اضافه شد.
می گفتن این قهرمان ِ جهانگردیه.
گاهی فقط میاد فرانسه بقیه عمرش همش در سفره.
آقاهه آدم خاکی و درویش مسلک و باحالی بود.
وقتی فهمید من ایرانی هستم گفت دوبار به ایران سفر کرده و دو هفته دیگه دوباره قراره بره به ایران.
ازش پرسیدم چطور شد که تصمیم گرفتین به ایران برین؟
گفت: چند سال پیش رفته بودم سوریه . اونجا مسافر ایرانی زیاد بود.
یه خانم ایرانی تو حرم به من گفت چرا به ایران سفر نمی کنید؟ من شما رو دعوت می کنم که یه سفر هم بیاین ایران.
بعد بلافاصله اضافه کرد:
برام خیلی جالب بود که یه زن ایرانی مسلمان داشت با یه مرد غریبه خارجی به این راحتی حرف می زد و حتی دعوتش کرد .
شوهرش هم کنارش بود و می خندید.
ازش پرسیدم چرا این موضوع براتون عجیب و جالب بود؟
گفت: این اولین بار بود که من در سفرهام به کشورهای اسلامی و عربی همچین چیزی دیدم.
زن های کشورهای اسلامی که من دیدم از مالزی تا شمال آفریقا هیچ وقت اینطور راحت با من حرف نزده بودن.
می دونستم ایران یه کشور اسلامی هست ولی نوع رفتار مردم و به خصوص زن ها خیلی متفاوت از مشاهدات من در سایر کشورهای اسلامیه.
ازش پرسیدم چه چیزهایی در ایران چشم هاتون رو گرفت و براتون جالب بود؟ سه تاش رو بگین.
گفت: اول از همه معماری.
در معماری یزد نوعی از نبوغ وجود داره که تا به حال هیچ جا ندیدم. یه نبوغ غیر متظاهرانه. متوضعانه . نبوغی که با طبیعت سازگاری کامل داره.
بعد گفت مردم. مردم خیلی شاد و خونگرم هستن. اصلن تصور نمی کردم مردم ایران تا این حد شاد و خونگرم و مهمان دوست باشن.
و سوم زن های ایرانی . همونطور که گفتم زن های ایرانی برام غافلگیر کننده بودن. هیچ تصور نمی کردم اینقدر راحت با یه مرد غریبه بتونن حرف بزنن . اون هم جلو چشم شوهرهاشون!
ازش پرسیدم : و حالا سه چیزی که به نظرتون عجیب و آزاردهنده بود.
هی فکر کرد گفت واقعا چیز آزار دهنده ای یادم نمیاد.
سعی کردم کمکش کنم. گفتم:
کثیفی ... کثیفی خیابون ها مثلا؟
گفت نه به نظرم کثیفی غیر عادی نبود . حتی مترو تهران به نظرم یکی از تمیزترین متروهاست که من دیدم.
گفتم: رانندگی چی؟
گفت خوب من قبلا به هند سفر کردم. شما وقتی هند رو ببینید دیگه رانندگی تو کشورهای دیگه به نظرتون خیلی بد نمیاد.
می خواستم هرجور شده یه چیز منفی از دهنش بکشم بیرون. گفتم توالت ها چی ؟ توالت ها خیلی کثیف هستن مگه نه؟
گفت : عوضش مجانی هستن!
اینجا که خودت می دونی برای توالت رفتن هم باید پول بدی . خوب خیلی ها دوست ندارن پول بدن کنار خیابون کارشون رو می کنن.
حالا خودت به من بگو یه توالت کثیف قابل تحمل تره یا یه خیابون کثیف پر از کثافت آدم و سگ؟
خندیدم و بهش گفتم : 
خوب من ترجیح می دم پول بدم اما با خیال راحت برم تو یه توالت تمیز.  :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر