دختر بچه نمی دانست که پشت خیمه های سیرک ، بعد ازآن همه بازیگوشی های حیوانات ملوس، قفس ها و شلاق ها منتظر بودند ... وقتی فهمید بیمار شد. ساکت شد و غذا نمی خورد.
پدر فکر می کرد برای سازگار کردن دخترش در برابر دنیا و قساوت هایش باید او را وادار کند تا گوشت کوسه بخورد وگرنه بره ای می ماند که به سه شماره گوشت قیمه ی جشن دیگران خواهد شد.
دختر اما عاشق هدیه دادن بود .... بره ماند ... بره ای که کوسه زیاد خورده بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر