جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۵ مرداد ۲, شنبه

«زن ِ سراسر سیاهپوش خاورمیانه ای در خیابان های نانت و پاریس»

مقدمه:
بارها سعی کردم با حجاب برم تو خیابون تا واکنش جامعه رو به طور مستقیم نسبت به زنان محجبه لمس و درک کنم.
هنوز جرات نکردم.
چرا دوست دارم این کار رو بکنم؟
خوب، بذرش رو یه خانم جوان محجبه تو ذهنم کاشت. دو سال پیش.
تو دانشگاه هم کلاسی بودیم. معلوم بود تازه به فرانسه اومده. 
وقتی فهمید ایرانی هستم با نوعی نگرانی ازم پرسید:
آیا اینجا مردم راسیست هستن؟
با زن های محجبه تو خیابون بدرفتاری می شه؟
راستش یهو جا خوردم از اینکه دو کلمه حجاب و راسیست می تونه با هم پیوند داشته باشه.
بهش گفتم:
نمی دونم ... شخصا تجربه ای از رفتارهای نژادپرستانه نداشتم اما خوب می بینید که من حجاب ندارم طبیعتا هیچوقت هم تجربه ای در این مورد برام پیش نیومده.
می دونین،
حرف این خانم مثل یه بذر تو ذهنم باقی موند.
یه موضوعیت که وجود داره اما من تجربه و درکی ازش تو این اجتماع ندارم.
چرا علی رغم کنجکاویم هنوز جرات نکردم دست به این تجربه بزنم؟
خوب، به خاطر حرف هایی که از این و اون شنیدم.
گمونم امروز همین ترس و عدم جراتم تا حدی پاسخ به پرسش اون خانم رو در خودش داره.
شاید نه در حد نژادپرستی اما قطعا در حدود یک عدم اعتماد و پذیرش اجتماعی نسبت به زنان محجبه.
یادمه یه بار صاحب خونم گفت وقتی زن محجبه روبند داری رو می بینه به پلیس گزارش می ده.
او تاکید کرد فرانسه یه کشور ِ از اساس کاتولیک هست و باید هویت بنیادی این مملکت حفظ بشه.
خوب من صلاحیت اظهار نظر در این موضوع رو ندارم اما حق و تمایل به مشاهده و روایت مشاهدات و احساسم رو دارم.

مشاهده
:
مدتیه در سر چهار راه ها ، گذرگاه و خیابان های پاریس و نانت، و لابد شهرهای دیگر فرانسه نیز، پدیده تازه ای مشاهده می شه.
زنان سراسر سیاهپوش، پوشیده شده در چادرهای عربی با مقواهایی در دست که روشون جملاتی از این قبیل نوشته شده:
به خانواده ای کوچک با چهار کودک کمک کنید.
زنان سراسر سیاهپوش با صورت هایی که به سختی دیده می شه، زیر آفتاب و بارون ، ساعت ها با این مقواها ایستادن.
ماشین ها و آدم ها عبور می کنن.
گاهی به ندرت عابری یا ماشینی نگه می داره و باهشون صحبت می کنه.
شاید برای کمک گرچه شک دارم کلمه ای فرانسه بلد باشن.
البته که زن محجبه در فرانسه پیش از این هم بود اما هیچوقت به این وضعیت ، ساعت ها ساکن کنار خیابان برای درخواست کمک ندیده بود.
ساکنین جدید خیابان های پاریس و نانت ، همیشه توجهم رو جلب می کردن .... با حسی مبهم از درد ، دریغ و خشم.
منشا حس درد و دریغ ِ درونم برام روشن بود.
جنگ و آوارگی ، دردناکه .... نابود شدن خانه و موطن ، پر از حس ِ دریغ .
منشا خشم اما برام مبهم بود.
تا چند روز پیش که مادر بزرگ سلین حرفی زد که به حد انفجار برانگیخته و عصبانیم کرد.
گفت:
«
این زن های سیاه پوشی که سرتاپاشون روکردن تو کیسه رو دیدی؟
اینا منو می ترسونن.
اینا باعث عدم امنیت جامعه هستن.
آدم چی می دونه زیر اون کیسه هاشون چیه.
شاید یک تروریست باشه با مواد منفجره.»

با همین چند جمله ساده، انگار یهو حجمی از زخم درون ذهنم دهان باز کرد
.
زخم هایی که ظاهرا هیچ ربطی به من نداره ولی عمیقا باهشون حس همدردی دارم.

بهش گفتم:
«خانم زیر اون به قول شما کیسه های سیاه ، هیچی نیست جز یه زن ... یه مادر ... با چهار پنج تا بچه قد ونیم قد که بچه هاش رو به دندون کشیده و خودش رو رسونده اینجا.
مملکتش با جنگده های میراژ و اف کوفتی ، داغون شده.
از دل خوشش اینجا نیست ... از خاطر بچه هاشه که اینجاست.
اون اینطوری بزرگ شده ... اینطوری دنیا رو دیده ، فهمیده.
شما کنار دریا مایو می پوشین ، اون کنار خیابون چادر می پوشه.
درست نیست به خاطر چادرش بهش بگین مشکوک ... اون هم به تروریسم .... کسی که دارین با چشم هاتون می بینین قربانی ِ دو سویه ی تروریسم و ملیتاریسمه.
من اینجا مثل شما لباس می پوشم ... مثل شما غذا می خورم.
به قول خودتون عینهو خودتون هستم با این وجود بارها به خاطر ملیتم مورد نیش و کنایه های تروریستی قرار گرفتم.
می بینید!
اون که با حجابه مشکوک به تروریسمه،
من که بی حجابم مشکوک به تروریسمم.
یهو بگین خاورمیانه ای ها کلن تروریست به دنیا میان!
پشت سرش هم هی شعار بدین که:
اوه ، نه ، فرانسوی ها نژادپرست نیستن!»

مادر بزرگ و سلین هر دو معذب بودن
.
من هم که احمق.
یکی نبود بگه آخه زن حسابی زورت به یک پیرزن بیچاره رسیده که بیست و چهار ساعتش جلوی تلویزیون داره می گذره.
یه هفته از این ماجرا گذشته اما درد من به جای اینکه تسکین پیدا کنه هی عمیق تر می شه.
هر بار که زن سیاهپوش ِ پلاک به دستی رو سرچهار راهی می بینم انگار زخمی تازه می بینم ... زخمی جدا از من اما با من!
اجازه بدین برای تسکین دردم تلاش کنم این زخم رو اندکی توصیف کنم.

تصور کنید
:
زنی هستید متولد شده در یک قبیله عرب .... مثلا عراق ... یا لیبی .... یا سوریه ..
در هفت ، هشت سالگی ختنه تون کردن تا یه وقت شرافت قبیله رو به باد ندین.
در نه سالگی تو چادر پیچیدنتون تا مردهای قبیله رو گمراه نکنید.
در سیزده ، چهارده سالگی فرستادنتون خونه ی یه مرد تا مثلا همسرش باشین.
بودید!
همونطور که براتون تعریف شده بود.
خوب، زندگی آسان نبود براتون ... برای کی هست ؟
با این وجود حتی شما هم که موجودیتی پیشاپیش تعریف شده از سوی قبیله بودید، ثقل های عاطفی در همان قبیله داشتید.
بچه هاتون.
اما یهو در سی ، چهل سالگی جنگنده ها از راه رسیدن و خونه خراب تون کردن و آواره.
شما هم بدون اینکه چیز زیادی، بیشتر از قبیله تون بدونید مجبور شدید بچه هاتون رو به دندون بگیرید و فرار کنید.
به خیابان های پاریس رسیدید.
بچه ها گرسنه بودند.
همه ی فکر و ذکرتون تسکین درد شکم بچه هاتون.
بچه ها!
تنها سهم شما از دلبستن به این دنیا و زندگی.
یکی رو پیدا کردید تا از سر محبت روی تکه مقوایی به زبان مردمان ِ خیابان های پاریس بنویسه که بچه های شما گرسنه هستن.
کمک کنید!
نوشت .... به خیابان رفتید ... همونطور که دنیا رو دیده بودید ... سراسر سیاهپوش ... با دو شکاف کوچک مقابل چشم ها .... برای بچه ها ..... بچه ها گرسنه هستند!

زن سیاهپوش ِ سرگردان در چهار راه های پاریس،

خوشحالم که زبان خیابان های پاریس رو نمی دانی ... زخم ِ زبان های فرانسوی از آن من، مهربانی دست های فرانسوی برای تو.

۲ نظر:

  1. دگماتیسم خاورمیانه ای، ولع ثروت غربی، موهوم گرایی خاورمیانه ای، بوق و کرنای مصرف گرایی غربی، کوتوله های سیاسی خاورمیانه ای ، تکنوکرات های خالی از انسانیت غربی ، مردم سرگردان خاورمیانه ای؛ مردم سرگردان غربی...کی میدونه دنیا داره به کدوم سمت میره؟ با چاشنی بدبینی باید بگم به سرعت روی ریل جنون این آدمیزاده که داره سقوط میکنه.

    پاسخحذف
  2. با اینکه فامیل بیشترشون چادر میپوشن ولی وقتی منم خانم روبند پوش میبینم کلافه میشم. شاید این ترس از نشناختن میاد و خوب طبیعیه که اولین راه ارتباطی همه ما چشمه. شاید خاورمیانه و مسلمونا خودشونو خوب معرفی نکردن و رسانه هام که همیشه بد نمایی میکنن. ولی درباره مردم وقتی خودمو میذارم جای اونا یه کم به شک میفتم که آیا اگه منم جای اونا بودم همین فکر رو داشتم . ما درباره افغانی ها و پاکستانی ها چه فکری داریم ؟ چند روز پیش دوستی اینترنتی از پاکستان ازم سوال میکرد که میخوام به عنوان توریست بیام ایران , مردم کشورت چه فکری درباره پاکستانی ها دارن ؟ داشتم فکر میکردم که چی جواب بدم !!!

    پاسخحذف