آیا تا حالا براتون پیش اومده بیش از حد توان تون برای یه پروژه انرژی بذارین؟
آیا براتون روشن شده که در چه شرایطی می تونین حتی بیش از حد توانتون انرژی بذارین و کار کنین؟
من عاشق این موقعیت ها هستم.
این موقعیت ها آدم رو محک می زنن .... شانسی هستن برای شناخت عمیق تر ِ خود از خود.
مخصوصا وقتی که توان فیزیکیم رو به چالش می کشن.
متوجه شدم که کار و خستگی ِ بدنی نه تنها ذهنم رو رها و آرام می کنه بلکه تصویری شفاف از ارزش های درونیم رو هم برام آشکار می کنه.
خوب به عنوان یه آدم راحت طلب اغلب ساده ترین راه رو در پروژه های شخصی که طاقت فرسا بودن انتخاب می کردم.
چه راهی ؟
رها کردن پروژه!
اما امروز در آخرین روز پروژه نوسازی ِ شیروانی ِ خانه دوست متوجه یکی از عمیق ترین ارزش های درونیم شدم.
چه ارزشی؟
دیگری!
بذارین تعریف کنم:
امروز آخرین روز ِ تعمیر شیروانی ِ خانه ی دوستم بود.
آخرین روز و طاقت فرساترین روز.
درست مثل اون آخرین مترهای یک ماراتن.
وضعیت جسمی من هیچ خوب نبود.
از کله ی صبح یه سردرد موذی ِ فرساینده داشتم.
انرژی بدنیم در حداقل ممکن بود.
خستگی و ضعف، توان کار کردنم رو به شدت پایین آورده بود.
مضاف بر اینکه یکی از دوستان هم اس ام اس زد که بیا با هم بریم پلاژ.
تمام اون کیفیت راحت طلبیم دست به دست هم داده بود تا روز آخر رو غایب بشم.
اما نشدم و از این بابت خودم رو تحسین می کنم ... خودم رو دوست دارم و اینو بی تعارف با شما و بی تعریف از خودم دارم می گم.
صرفا به عنوان یه مشاهده .
بعضی وقت ها هم اونی که مشاهده می کنیم و اونی که تحسین می کنیم می تونه خودمون باشیم.
مشاهده خود از خود و شناخت بیشتر خود راجع به خود.
به لطف شیروانی دوستم وکار طاقت فرسای بدنی که در این چند هفته تجربه کردم، متوجه یکی از عمیق ترین ارزش های درونیم شدم.
ارزش دیگری.
متوجه شدم آنچه به من انگیزه می ده دیگری هست ... وقتی پروژه ای صرفا شخصی دارم می تونم به راحتی رهاش کنم ... این شادی ِ دیگری هست که انگیزه های من رو قوی می کنه.
دوستم باید امروز کار رو تمام می کرد و من متوجه شدم علی رغم ضعف جسمی هرگز نمی تونم اون رو در آخرین روز تنها بذارم.
روز خیلی سختی رو از نظر بدنی گذروندم که اما شبی فوق العاده رو برام از نظر ذهنی به ارمغان داشت.
رضایت از وجود خود به لطف ِ وجود ِ دیگری.
آیا براتون روشن شده که در چه شرایطی می تونین حتی بیش از حد توانتون انرژی بذارین و کار کنین؟
من عاشق این موقعیت ها هستم.
این موقعیت ها آدم رو محک می زنن .... شانسی هستن برای شناخت عمیق تر ِ خود از خود.
مخصوصا وقتی که توان فیزیکیم رو به چالش می کشن.
متوجه شدم که کار و خستگی ِ بدنی نه تنها ذهنم رو رها و آرام می کنه بلکه تصویری شفاف از ارزش های درونیم رو هم برام آشکار می کنه.
خوب به عنوان یه آدم راحت طلب اغلب ساده ترین راه رو در پروژه های شخصی که طاقت فرسا بودن انتخاب می کردم.
چه راهی ؟
رها کردن پروژه!
اما امروز در آخرین روز پروژه نوسازی ِ شیروانی ِ خانه دوست متوجه یکی از عمیق ترین ارزش های درونیم شدم.
چه ارزشی؟
دیگری!
بذارین تعریف کنم:
امروز آخرین روز ِ تعمیر شیروانی ِ خانه ی دوستم بود.
آخرین روز و طاقت فرساترین روز.
درست مثل اون آخرین مترهای یک ماراتن.
وضعیت جسمی من هیچ خوب نبود.
از کله ی صبح یه سردرد موذی ِ فرساینده داشتم.
انرژی بدنیم در حداقل ممکن بود.
خستگی و ضعف، توان کار کردنم رو به شدت پایین آورده بود.
مضاف بر اینکه یکی از دوستان هم اس ام اس زد که بیا با هم بریم پلاژ.
تمام اون کیفیت راحت طلبیم دست به دست هم داده بود تا روز آخر رو غایب بشم.
اما نشدم و از این بابت خودم رو تحسین می کنم ... خودم رو دوست دارم و اینو بی تعارف با شما و بی تعریف از خودم دارم می گم.
صرفا به عنوان یه مشاهده .
بعضی وقت ها هم اونی که مشاهده می کنیم و اونی که تحسین می کنیم می تونه خودمون باشیم.
مشاهده خود از خود و شناخت بیشتر خود راجع به خود.
به لطف شیروانی دوستم وکار طاقت فرسای بدنی که در این چند هفته تجربه کردم، متوجه یکی از عمیق ترین ارزش های درونیم شدم.
ارزش دیگری.
متوجه شدم آنچه به من انگیزه می ده دیگری هست ... وقتی پروژه ای صرفا شخصی دارم می تونم به راحتی رهاش کنم ... این شادی ِ دیگری هست که انگیزه های من رو قوی می کنه.
دوستم باید امروز کار رو تمام می کرد و من متوجه شدم علی رغم ضعف جسمی هرگز نمی تونم اون رو در آخرین روز تنها بذارم.
روز خیلی سختی رو از نظر بدنی گذروندم که اما شبی فوق العاده رو برام از نظر ذهنی به ارمغان داشت.
رضایت از وجود خود به لطف ِ وجود ِ دیگری.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر