اگه از من بپرسن سه تا از بزرگترین و خطرناک ترین بحران های ایران امروز رو نام ببر بدون تردید اولیش رو می گم فرهنگ رانندگی.
دومیش رو می گم فرهنگ مصرف آب به خصوص در بخش کشاورزی و
سومیش ساخت و ساز های بی حساب کتاب و راکد شدن سرمایه های انبوهی در قالب پروژه های نیم ِ ساز و متوقف شده.
حالا از دوم و سومش بگذریم.
مرگبار ترینش همون رانندگیه .
هیچ حساب و کتابی رانندگی نداره جز رحم و مروت شخصی ِ راننده ها.
همه چیز به شعور ِ شخصی آدم ها بستگی داره .
نه تنها در رانندگی بلکه در نحوه کار ، مصرف ، تولید و ...
وقتی سیستم در طراحی ، اجرا وکنترل دچار ضعف باشه رفتارهای شهروندان متکی به شعور فردی افراد می شه .
فرهنگ شهروندی کم رنگ می شه .
در واقع یک فرهنگ عمومی به نام فرهنگ ِ شهروندی به فضیلتهای موردی و شخصی تقلیل پیدا می کنه.
رعایت دیگری می شه یک فضیلت شخصی نه یک فرهنگ عمومی.
در این حالت رفتارهای غیرمنتظره و خطرناک در جامعه افزایش پیدا می کنند.
مصداق بارزش تصادفات و تلفات رانندگی در ایران.
امروز صحنه ای دیدم که هنوز دست و پام داره می لرزه به خدا.
با این حال این صحنه خیلی جالب و چند لایه بود طوری که ذهنم ازش رها نمی شه.
بذارین براتون تعریف کنم.
داشتیم با دوستم خوشحال و خندون تو تپه های شاندیز می گشتیم که یهو یه پراید جلو مون از کنترل خارج شد و ملق زد و وارونه افتاد کنار جاده.
بدون تصادف و برخورد با هیچی.
دوستم جیغی کشید و بلافاصله نگه داشت و پرید بیرون که بره به سرنشینا کمک کنه.
موقع دویدن می گفت:
بیا صبا ، من یه خورده کمک های اولیه بلدم.
ماشین های زیادی نگه داشتن.
ملت ریختن بیرون و همه با هم سرنشینا رو یکی یکی کشیدن بیرون .
دو خانم مسن.
یه خانم جوان باردار.
دو کودک.
و یک پسرجوان که راننده بود.
دو کودک به شدت ترسیده بودن و گریه های هیستریک می کردن.
من و دوستم سعی می کردیم بچه ها رو آروم کنیم.
یکی دیگه به خانم باردار می رسید.
تو همون فاصله ملت آب و قند درست کردن و سعی می کردن سرنشینا رو آروم کنن.
خوشبختانه هیچ کس مصدوم نشده بود.
ولی همگی خیلی ترسیده و شوک بودن.
مردها ماشین رو راسته کردن و هول دادن گوشه جاده.
به همون سرعتی که آدم ها جمع شده بودن وکمک کردن، پراکنده شدن و رفتن و بقیه ماجرا رو سپردن به پلیس که در راه بود و البته راننده جوان و بی فکر که داشت به همه می گفت :
به پلیس هیچی نگین ها . بگین راننده ماشین نیست ... رفته ... غیبش زده!
جمله های جوانک لابه لای صدای گریه بچه ها ذهنم رو خراش می داد.
با خودم فکر می کردم این بچه ها کی می تونن از شر این شوک خلاص بشن.
چند کودک هرروز قربانی فرهنگ ِ نداشته رانندگی ِ ما آدم بزرگ های مغز فندقی ِ پر مدعای ِ ابله می شن؟!
اولین و آسیب پذیرترین قشر هر جامعه کودکان هستن.
شما رو به خدا چند کودک دیگه در این ضعف سیستمی ، در این فقدان فرهنگ رانندگی ، در این رها شدگی ِ فرهنگ سازی و اتکا ی زندگی جمعی به شعورهای فردی باید شوک بشن، له بشن، پرپر بشن تا بلکه شوکی هم به جامعه وارد بشه و تصمیمی جمعی برای تغییر گرفته بشه؟
دومیش رو می گم فرهنگ مصرف آب به خصوص در بخش کشاورزی و
سومیش ساخت و ساز های بی حساب کتاب و راکد شدن سرمایه های انبوهی در قالب پروژه های نیم ِ ساز و متوقف شده.
حالا از دوم و سومش بگذریم.
مرگبار ترینش همون رانندگیه .
هیچ حساب و کتابی رانندگی نداره جز رحم و مروت شخصی ِ راننده ها.
همه چیز به شعور ِ شخصی آدم ها بستگی داره .
نه تنها در رانندگی بلکه در نحوه کار ، مصرف ، تولید و ...
وقتی سیستم در طراحی ، اجرا وکنترل دچار ضعف باشه رفتارهای شهروندان متکی به شعور فردی افراد می شه .
فرهنگ شهروندی کم رنگ می شه .
در واقع یک فرهنگ عمومی به نام فرهنگ ِ شهروندی به فضیلتهای موردی و شخصی تقلیل پیدا می کنه.
رعایت دیگری می شه یک فضیلت شخصی نه یک فرهنگ عمومی.
در این حالت رفتارهای غیرمنتظره و خطرناک در جامعه افزایش پیدا می کنند.
مصداق بارزش تصادفات و تلفات رانندگی در ایران.
امروز صحنه ای دیدم که هنوز دست و پام داره می لرزه به خدا.
با این حال این صحنه خیلی جالب و چند لایه بود طوری که ذهنم ازش رها نمی شه.
بذارین براتون تعریف کنم.
داشتیم با دوستم خوشحال و خندون تو تپه های شاندیز می گشتیم که یهو یه پراید جلو مون از کنترل خارج شد و ملق زد و وارونه افتاد کنار جاده.
بدون تصادف و برخورد با هیچی.
دوستم جیغی کشید و بلافاصله نگه داشت و پرید بیرون که بره به سرنشینا کمک کنه.
موقع دویدن می گفت:
بیا صبا ، من یه خورده کمک های اولیه بلدم.
ماشین های زیادی نگه داشتن.
ملت ریختن بیرون و همه با هم سرنشینا رو یکی یکی کشیدن بیرون .
دو خانم مسن.
یه خانم جوان باردار.
دو کودک.
و یک پسرجوان که راننده بود.
دو کودک به شدت ترسیده بودن و گریه های هیستریک می کردن.
من و دوستم سعی می کردیم بچه ها رو آروم کنیم.
یکی دیگه به خانم باردار می رسید.
تو همون فاصله ملت آب و قند درست کردن و سعی می کردن سرنشینا رو آروم کنن.
خوشبختانه هیچ کس مصدوم نشده بود.
ولی همگی خیلی ترسیده و شوک بودن.
مردها ماشین رو راسته کردن و هول دادن گوشه جاده.
به همون سرعتی که آدم ها جمع شده بودن وکمک کردن، پراکنده شدن و رفتن و بقیه ماجرا رو سپردن به پلیس که در راه بود و البته راننده جوان و بی فکر که داشت به همه می گفت :
به پلیس هیچی نگین ها . بگین راننده ماشین نیست ... رفته ... غیبش زده!
جمله های جوانک لابه لای صدای گریه بچه ها ذهنم رو خراش می داد.
با خودم فکر می کردم این بچه ها کی می تونن از شر این شوک خلاص بشن.
چند کودک هرروز قربانی فرهنگ ِ نداشته رانندگی ِ ما آدم بزرگ های مغز فندقی ِ پر مدعای ِ ابله می شن؟!
اولین و آسیب پذیرترین قشر هر جامعه کودکان هستن.
شما رو به خدا چند کودک دیگه در این ضعف سیستمی ، در این فقدان فرهنگ رانندگی ، در این رها شدگی ِ فرهنگ سازی و اتکا ی زندگی جمعی به شعورهای فردی باید شوک بشن، له بشن، پرپر بشن تا بلکه شوکی هم به جامعه وارد بشه و تصمیمی جمعی برای تغییر گرفته بشه؟
این مبحث خیلی مهمه ی و به نظرم هرچی بیشتر موشکافی بشه به طور جدی مفیدتره. بحثی که ابعاد گسترده ای میتونه داشته باشه. درست مثل یک درخت عظیم و غول آسا که ما پایینش ایستادیم و به هم این شاخه و اون شاخه ش رو نشون میدیم ولی هرگز نمیتونیم همه ی شاخه ها رو به هم نشون بدیم بی اینکه چند ده تا یا چند صدتاییش رو جا بندازیم. این شاخه ها همون علت ها هستند که معلول ها را می سازند.
پاسخحذفحالا یکی از همین شاخه ها که به ذهن من میرسه بحث قانونه. به نظرم قانون در کشور ما در خیلی مقاطع تاریخی بیشتر از اینکه حامی حقوق ملت باشه حامی حقوق قشرهای بخصوصی از طبقه حاکم بوده و بیشتر برای بسط منافع اونها و در مقابل ایجاد محدودیت برای توده ی جامعه به کار رفته. شاید همین یکی از دلایل قانون گریزی ایرانی هاست که بیشتر از اینکه قانون رو مجموعه ای از قوانین برای حفظ حقوقشون ببینند مجموعه ای از زنجیرها و قید و بندها به نفع حاکمان در نظر میگیرند و دامنه این حساسیت ناخودآگاه به خیلی از قوانین پذیرفته شده بین المللی هم کشیده شده. کما اینکه در زمین اجرای همین قانون هم تبعیض هایی به ضرر توده همواره در این متن جاری بوده. این چیزیه که به ذهن من میرسه و البته ممکنه خیلی جامع و درست هم نباشه.
مرسی
حذف