جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۴۰۳ مهر ۷, شنبه

« دانه ی انجیر معابد »

« دانه ی انجیر معابد »
درباره وقایع دو سال گذشته ایران ، پس از کشته شدن مهسا، مطالب زیادی منتشر شد . هزاران ساعت تحلیل و خبر و تفسیر.
میلیون ها پست و کامنت و کلمه …. رسول اف اما در دو ساعت همه ی دو سال گذشته رو دوباره گذاشت جلو چشم ها با مروری موجز و نفسگیر ….
« دانه ی انجیر معابد » فقط یک فیلم نیست. پیش از هرچیز یک تحلیل عمیق جامعه شناسی از جامعه ایرانی ست که ریشه های ماجرا رو با ظرافت هنری سینما مقابل چشم و هوش بیننده قرار می ده.
فیلم استفاده ظریف و نکته بینانه ای از نمادها می کنه …. از اسم فیلم بگیر تا اسم آدم های فیلم و مکان ها .
استفاده از نمادها فقط وقتی در سینما موفق از کار در میاد که شخصیت پردازی و فیلمنامه درست و دقیق باشه …. به دور از کلیشه سازی و سیاه و سفید کردن مطلق آدم ها .
و این بارزترین ویژگی فیلم رسول اف هست … شخصیت های آشنا و ملموس در بستر دو سال دردناکی که همه باهم گذروندیم.
یکی از موجز ترین نمادهای فیلم ، اسم فیلم هست که در تیتراژ آغازین درباره این گونه ی عجیب انجیر توضیح نوشتاری به بیننده داده می شه و تازه در انتهای فیلم هست که متوجه می شی چرا رسول اف این اسم عجیب رو برای فیلمش انتخاب کرده …. دانه های شیوه زندگی نرمال در عصر ارتباطات، توسط پرندگان شبکه های مجازی در همه ی خانه های ایرانی پراکنده شده .
و خانه های خشتی و سست قدیمی با شیوه های زندگی مذهبی دیگه تاب مقابله با این گونه ی انجیر رو ندارند .
خانه ها از درون در حال تغییر هستند …. خانه های جدید توسط انجیرهای وحشی در دل خانه های کهنه ی ایرانی در حال تغییر طبیعت و اکوسیستم خانه هستند …. با کی دارین می جنگین؟ … با خانواده و فرزندان خودتون؟
یه جای فیلم مادر خانواده به دو دخترش می گه :
« همه ی عمر تلاش کردم کار به جایی نرسه که این روی پدرتون رو ببینید!»
و این دقیقا اتفاقی بود که دو سال گذشته برای خیلی از ما افتاد ….. ما روی ِ هیولایی ِ ایمان ِ جنایتکار ِ عزیزان ِ مذهبی مون رو در خونه هامون دیدیم!
بزرگترها مون … نزدیکترین آدم ها بهمون …. که تو گویی به روی چشم و جان جوان ایرانی کور و کر شده بودند اما اشک شون برای اون سربریده سر مشکشون …. چه مویه ی پلشتی برای گدایی دوزار ثواب آخرت و یک قرون شفای عاجل و یه چند من آبرو و اعتبار برای آن ایمان ِ آبرو از کف داده تون …. آبروی ایمان تون رفته ، می فهمید؟! …. روی خرابه های خرافه ی هزار ساله دیگه نمی شه راه رفت و دنبال حقیقت گشت، می فهمید؟! …. زیرپاتون پوکیده … خاک ِ خرابه است …. خالی شده ….. افتادین تو خرابه های خودتون … می فهمید؟ … یا هنوز هم اصرار به ایمان دارید؟
اصرار به ایمان …. ایمان تا حد بردن فرزند به مسلخ برای اثبات عشق به خدایی دیوانه و حسود و پریش .
چرا شما مومنان بر ما کافران خرده می گیرید که احترام دین تان را نگاه نمی داریم ؟!
د آخه لعنتی فقط کافیه یه دور از روی دینت با صدای بلند روخونی کنی تا متوجه بشی که توهین در ذات آموزه های دینی خودت هست .
این چه خدای دیوانه ی پریشی هست که برای اثبات ایمانت باید بچه ات رو ببری به مسلخ!
این چه مذهبی ست که با صدای اذون صبحش حکم اعدام اجرا می کنید .
این چه ایمانی ست که اینطور تبدیل به هیولاتون کرده …. هیولاهای کور وکر به فریاد ِ درد ِ فرزندان تون .
ببخشید! … قرار بود فقط فیلم رو معرفی کنم … اما فیلم همین بود…. همین تجربه ی دردناک ِمشترک … اون روی ِ دیگه ی ایمان تون که همیشه با احترام و عزت و تعارف و اینا ازمون مخفی بود، دو سال گذشته دیدیم!
کاش روزنه ای باقی گذاشته بودید برای دوست داشتن … برای حس خوب پیوند … کاش بچه هاتون رو بیشتر از خداتون دوست داشتید .
مرسی آقای رسول اف … فیلم تون کار صدها صدهزاران تیر کرد …. تیری که شاید برخلاف همه تیرها بر چشم کوری نشیند و بیناش کنه !




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر