جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ اسفند ۱۰, شنبه

صبا صاد و دانشجوی مستر 2



قبلا در رمان ها نمونه هایی از شخصیت هایی که عمرشان صرف دشمنی و کینه ورزی با شخصی دیگر می شود خوانده بودم. شخصیت هایی که انگار برای بقا، بودن و ماندن گریزی از پرداختن به دیگری ندارند. پرداختنی که اما با دشمنی وکینه ورزی فرمی وهمی، زشت و زننده پبدا کرده است. کینه ورزی در این مقیاس از دید من غلیان همان نیاز بنیادی به دیگری ست. نیازی که یک سکه با دو رو را در آدمیزاد رقم زده است:
عشق – نفرت !

دیگری آینه است. آینه ای برای بازتاب درون خود ما. برای جاری شدن درون به بیرون. درونی که گاه لطافت عشق را دارد و گاه خشونت تنفر. هر چه هست خودمان هستیم.
این روزها پیام های محبت آمیز زیادی از دوستانی که هرگز ندیده ام دریافت می کنم. گاه با شگفتی خودم را در معرض آن حجم از مهر و لطف قرار می دهم و از خودم می پرسم:
«من، این من که اینجا ست، کجای آن مقیاس از حسن ظن و زیبا بینی آن دیگریست؟ آیا این خود من هستم یا خود او؟»
در کنار این پیام های مهر آمیز برایم بسیار جالب  و الهام بخش است  که خواننده ای از جنسی دیگر نیز دارم.
از جنس تنفر و لودگی.

آنچه که او را، علی رغم  بیان زشت و زننده اش، برایم جالب و قابل تامل کرد جدیت او در خواندن مطالب وبلاگم  و خیال پردازی در مورد زندگی خصوصی ام است. این اصرار او برای مقایسه خودش با من. این نیاز ذهنی او برای اثبات توانایی های خودش با
زیر سوال بردن من . این قبول شدنی که برای او حاصل نمی شود الا با مردود کردن خیالی من.
وابستگی او به مدرک و عنوان چنان رقت انگیز است که آدم را دچار حیرت می کند و تلاشی که او برای ارزش دهی پیرامونش بر اساس آن می کند چنان حقیر که عملا بیان  او را از ظرافت شعور انسانی و خلاقیت نگاه به پیرامونش تهی کرده است. 


 این وقت و عمری که ظاهرا با وجود مشغولیت شدید درس خواندن در مقطع مستر 2 همچنان صرف من می کند از دید من نشان دهنده همان نیاز به دیگری برای بازتاب درون خود است. درونی چنین زمخت و بدوی، گره خورده و انباشته از تنفر که با زبان و بیانی لوده خود را بیرون می ریزد.
او با جدیت مرا می خواند، درباره ام خیال پردازی می کند و  تلاش می کند تحقیرم کند. با این همه :

من ناگزیر از نوشتن هستم.  و او ناگزیر از خواندن من!
******************************************

این متن تقدیم به دانشجوی مستر2 – ظاهرا مقیم فرانسه که وقت زیادی از عمرش را صرف خواندن من می کند.


۱۴ نظر:

  1. ای جنده شیطون . جندگیتو دوست دارم عزیزم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چقدر سریع سقف وجودت رو رو کردی. یه دایره المعارف سطحی سخیف حقیر.
      راستش سرگرم می شم وقتی می بینم اینقدر آسون تونستم ته وجودت رو رو کنم. تکرار رقت انگیز یه مشت فحش ابلهانه . ته ته تلاش یا بهتره بگم زور زدنت همین بود! 

      حذف
  2. دیگه آدمی که ایران رو بدنام می کنه لیاقتش فحشه دیگه
    به خاطر وجود فضله هایی مثل شماست که ما به هر فرانسوی می رسیم باید توضیح بدیم ایران اون چیزی که براتون تعریف می کنن نیست

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دیگه وقتی احمق بد دهنی مثل احمدی نژاد تو فکر مدیریت جهانه عجیب نیست که ابله بی ادبی هم مثل تو خودش رو متولی آبروی ایران بدونه.

      حذف
  3. احمدی که رفت. الان جاش یه گه دیگه اومده
    ولی هیچ گهی نمی تونه جایگزین تو و زبون دو متریت شه
    خصوصا وقتی یه مقدار خودت رو می زنی به مظلومیت و به فرانسویا میگی شما دارایید و ما ندار

    پاسخحذف
  4. می بینی! فقط یک تکراری ... تکراری از واژه های زشت ... این ماکزیمم وجود شماست!

    پاسخحذف
  5. ماکزیمم وجود تو یه آدمیه که تو فرانسه هر چی که می بینه می ذاره به حساب پیشرفت اینا و عقب ماندگی ملت خودش
    بدون در نظر گرفتن هیچ چیز و هیچ عاملی
    تازه تو باید خیلی هم از من ممنون باشی که چند تا از پست هاتو خوندم
    دیگران همین کار رو هم نمی کنن
    به خاطر وجود آدم هایی مثل شماست که هر کسی به خودش اجازه میده بدترین اخبار و شایعه های دروغین رو راجع به ایران و مردمش انتشار بده
    من ترجیح میدم یک آدم بی ادب بد دهم باشم تا یه همچین تیپی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خوبه .. خوبه ... می بینم کم کم داری آداب حرف زدن رو یاد می گیری. بی انصاف هم نباش! یک متن برات نوشتم تقدیمت کردم که از صدقه سر همون داری کم کم حرف زدن مثل یک آدم متمدن رو یاد می گیری.
      درمورد ایران و حس وطن دوستی هم مثل احمدی نژاد دیکتاتور و ابله نباش و فقط خودت و برداشت های خودت رو معیار قرار نده. چندتا متن از من خوندی و چندتا برداشت کردی و مهر تکفیر زدی!
      به همون شیوه مرتجع های بسته و بد دهن که تنها هنرشون پیشگویی و برچسب زدن و معیار قرار دادن خودوشونه.
      رشته تحصیلی من رو در توهمات خودت ساختی ، کار من رو توهم کردی ، آمار وبلاگ من رو توهم می کنی. همش در حال ادعا و برچسب زدن و توهین با زشت ترین واژه ها هستی اون هم به یه هموطن خودت که به قول خودت فقط چندتا از متن هاش رو خوندی.
      با این زاویه دید و این شیوه حرف زدن شما از آبرو داری دم می زنی؟!
      متن «دختری از کلمبیا» جزو متن های پر بازدید وبلاگ من هست. خیلی ها از کلمبیا و آمریکای جنوبی روی اون متن کلیک زدن به خاطر رابطه دوستانه و مهر آمیزی که یک ایرانی به اونها نشون داده .
      حالا خودت برو ببین با زبان فارسی که زبان رسمی کشورت هست چه حرف های زیر اون متن نوشتی و یه لحظه بدون این لجاجت بی مورد با من، خودت تصور کن که یک خارجی اون نظرات رو بخونه! ... واقعا با چنین زبان و روش گفتاری ببین کی آبروی ایران رو برده؟! من یا شما؟! ... به حای این زوم شدن های وهم آلود و فحاشانه و اتهام زننده به دیگران به خودت نگاه بنداز.

      حذف
  6. من مثل تو دو متر زبون ندارم و دوست هم ندارم داشته باشم بنابراین این حرفا که خوبه داری حرف زدن یاد میگیری و ... از نظر من جوابی نداره
    دوستان اهل آمریکای جنوبی تو هم فکر نمی کنم بتونن فارسی رو بخونن و بفهمن
    من هم خوشبختانه زیاد متن از تو نخوندم
    ولی همون چندتایی رو هم که خوندم سعی کردم تمام جفنگیاتش رو در نظر بگیرم
    واقعا از همه متاسف کننده تر اونی بود که نوشته بودی عاشق فرانسه شدی و اگه کسی ازت بپرسه آیا اینجا رو دوست داری میگی وای چطور ممکنه اینجا رو دوست نداشت؟
    یاد یه روز افتادم که ساعت 6 صبح در این بهشت تو منتظر انوبوس بودم و دوتا زن هم در ایستگاه منتظر اتوبوس بودند. هیچ ماشینی رد نشد که واسشون نگه نداره و بوق نزنه. از این موارد هم هرروز می بینم. به اشکال مختلف
    همون هیزی هایی که فکر می کنی فقط در ایران وجود داره و اسایش رو از یکی مثل تو گرفته و اینجا به خاطر نبودنش احساس امنیت می کنی
    خط به خط اون متن پر بود از حسن وطن فروشی و از خود بیگانگی که اگه بخوام راجع بهش بحث کنم خودت شروع می کنی به زبان درازی و میگی آی مردم یکی پیدا شده نوشته های گران قدر منو می خونه بنابراین فقط باید بگم که متاسفم از این همه وطن فروشی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. تا اینجا خوب پیشرفتی تو اظهار نظر داشتی. حداقل زبانت تا حد زیادی از آلودگی ابلهانه و بی ثمر ناسزا گویی پاک شده. اما در مورد منطق نتیجه گیری هات با این توضیح که من نیومدم رو ویلاگ شما وقت شما رو بگیرم این شما هستی که بدون شهامت ابراز هویتت خودت به میل خودت میای اینجا و من هم به ادب مهمان نوازی بهت توجه دارم و بهت پاسخ می دم. اما منطق یک بعدی و ناقص نتیجه گیریت در مورد احساس من نسبت به فرانسه:
      دوست داشتن فرانسه چه تناقضی با دوست داشتن ایران داره؟! دیدن و یاد کردن از نقاط قوت یک سرزمین و فرهنگ چه ربطی به وطن فروشی داره؟
      این عین وطن دوستی هست که بتونی نقاط قوت بقیه رو ببینی ، یهش احترام بذاری و از همه مهمتر یادشون یگیری . نه مثل یه ابله از خود راضی نمک نشناس بیای از امکانات یک کشور استفاده کنی و بعد هی سعی کنی بهشون ثابت کنی ما چنین و چنانیم و شما رو هم اصلا دوست نداریم!
      فرانسه رو دوست نداری پس اینجا چه کار می کنی؟ اومدی تحصیل تو این کشور و بعد برگردی بهشون بگی ما خیلی عالی هستیم و شما رو هم دوست نداریم؟! اسم این نمک نشناسی رو هم می ذاری وطن دوستی و فکر می کنی با ذکر چندتا داستان و ادعا های یک بعدی در مورد کشورت داری مثلا کار فرهنگی می کنی ؟
      فرانسوی ها مردم بسیار مطلعی هستند به خصوص در مورد تاریخ ایران نیازی به سخنرانی براشون نیست. شعور و شخصیت در آبروداری از ایران و ایرانی خیلی موثرتر هست.
      نکته دوم : من هیچ حا نگفتم عاشق فرانسه هستم گفتم چطور می شه فرانسه رو دوست نداشت . نه چشمم رو به روی معضلات ایران بستم نه به روی ارزش های کشوری که ازش خیلی زیاد دارم یاد می گیرم ... اصلن برای همین هم اینجا هستم حالا اما شما با چه الگوریتم معیوبی به این نتیجه رسیدی که دوست داشتن فرانسه یعنی وطن فروشی ؟! البته شنیدن چنین نظراتی از شما عجیب نیست.

      حذف
  7. هر کسی دوست داره نوشته هاش خواننده های زیادی داشته باشه ولی تو داری صحبت از مهمان نوازی می کنی؟ جای تشکر یا مثل اینجا منت میزاری و یا مثل اون سری مسخره می کنی که این ناگزیر به خوندن نوشته های منه؟

    حیف که بیشتر از این نمی خوام پست یا نوشته ای ازت رو بخونم. ولی تا اونجایی که یادم میاد هرجا که یک چیز مطلوب اینجا دیدی بلافاصله افسوس خوردی که در ایران وجود نداره . جاده های صاف و قشنگ . درهای قفل دار. جنگل بدون آشغال. زن چادری کنار زن مو افشون کرده. مرد غیر هیز. سرعت معین همه ماشینا تو خیابونا و جاده ها. آدمایی مثل تو انقدر از ایران بد گفتن که اینا انقدر وحشیانه در مورد ایران نظر می دن
    خیر. این طوری هم نیست که همشون تاریخ ایران رو بدونن. خیلی هاشون می دونن. خیلی هاشون هم خیلی ابلهانه فقط عقلشون رو میدن دست حرف بقیه مردم و رسانه ها و اخبار دروغیشون
    من وقتی ببینم به زبان و فرهنگ یک ملت علاقه و احترام نشون دادم ولی مردم اون ملت به کشور من بی احترامی می کنند بله مسلمه که از احترام و علاقه ام کم میشه
    من هم اینجا با هزینه شخصی خودم هستم از امکانات خاصی استفاده نمی کنم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بابت چی باید از شما تشکر کنم؟
      بابت تحقیر، توهین و افترا با زشت ترین الفاظ موجود در زبان فارسی فقط به این دلیل که از چندتا نوشته من خوشت نیومده و مطابق یا سلیقه شما نبوده؟
      جالبه که داری از توهین و تمسخر حرف می زنی! در حیرتم از تکبرت که عین کوریست.
      فقط کافیه نظرات خودت رو در همین دو تا متن مرور کنی ببینی اصلا زبانی زشت تر و توهین آمیزتر از این هم در فارسی ممکنه!
      صحنه های خشونت اعدام و شلاق رو من عکس نگرفتم بذارم روی اینترنت. واقعیت موجود امروز ایرانه و در دسترس همه . صد البته که مورد استفاده های رسانه ای هم بدون اجازه من و تو قرار می گیره. اما شعور و ادب و متانت ایرانی البته دست خود من و شماست.
      نظرات و کامنت های مملو از واژه های زشت و توهین آمیز رو من پای یه متن ننوشتم تا باهش سطح شعور نظر دهی به زبان فارسی رو در معرض دید همه قرار بدم . شما نوشتی!
      بابت نظر دهی با چنان الفاظی هیچکس دیگه هم تشکر نمی کنه.
      اما بابت صبوری و متانت اکه کسی تشکر نکنه حداقل انکارش هم نمی کنه.
      افسوس هایی که برای ایران دارم اتفاقا عین وطن دوستی من هست . وطن دوستی ای بر پایه واقعیت و نه توهم و انکار. وطن دوستی و آبرو داری برای وطن به ادعا نیست به شخصیت و شعور و ادب و متانت هست .
      از اونجا که ظاهرا و بنا به نظراتت در زیر متن «دختری از کلمبیا» اصرار به مقایسه خودت با من داری پیشنهاد می کنم همین دوازده نظر دهی که اینجا بین شمای ناشناس و بدون ذکر هویت و من «صبا صاد» انجام شده رو بدی یه نفر سومی بخونه و درباره ادب و متانت این شخص ناشناس که شما هستی و صبا صاد که من هستم نظر بده.

      حذف
  8. یادم میاد تو یه پستت نوشته بودی که مردم اینجا زیاد فحش میدن و این رو جالب دونستی.
    چطور زمانی که من فحش میدم به خاطر این که با لحن تمسخر آمیز میگی یکی پیدا شده نوشته های من رو می خونه اینجا انقدر قضیه برات پیچیده میشه؟ زخم درونی من مطمئن باش زخم درونی تو هم هست.
    همین دید شماست که من رو عصبانی کرد.
    صحنه های شلاق و اعدام بخش بسیار کوچکی از واقعیت ایران هست . من خودم می دونم وجود داره ولی به شخصه حتی یک بار هم در ایران ندیدم.
    وقتی رسانه های فرانسوی با بی شرمی تمام چیزهای دیگه ای که تو ایران وجود داره رو کنار می ذارن و فقظ به این می پردازن طوری که واقعا موفق میشن طرز تفکر مخاطباشون رو در مورد ایران به شدت منفی کنن به نظر من این از اعدام و شلاق هم تهوع آور تر هست.
    اگر در ایران مردم آشغال خودشون رو در طبیعت رها می کنند اینجا یک کثیفی بسیار چندش آور تر به نام مدفوع سگ در کوچه و خیابان های تمام شهرها وجود داره که حتی بسیار خطرناک تر از آشغال های تو ایران برای سلامتی انسانهاست.
    ولی حتی رسانه های ایران با تمام دشمنی که با غرب دارند یک بار نیومدند این واقعیت زشت که حتی خود فرانسوی ها رو به سطوح آورده نشون بدند. در خیابونهای تمام شهرها سگها مدفوع می کنند. مست ها بالا میارن من حتی خون هم دیدم ولی تصویری که یک ایرانی از فرانسه داره مثل تصویر بهشت می مونه . می بینی حتی رسانه های جمهوری اسلامی هم به این بد نیتی نیستند. رسانه های اینها کاری کردند که مردم طرز تفکرشون درباره ایران منفی باشه. مردمی که کافیه فقط یک بار حتی یک غذا یا شیرینی ایرانی بخورند تا عاشقش بشند. منظورم تست کردن یکی از معمولی ترین چیزها در ایرانه. این تلاش برای ایجاد ترس در مردم در ارتباط با ایران به نظر من عین بی فرهنگی و گستاخیست. هیچ ایرانی که این چیزها رو از نزدیک لمس کرده باشه نمی تونه این رسانه ها و آدمهایی که تلاش در بد جلوه دادن ایران دارن رو ببخشه.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خانم محترم!
      مشکل شما نه نقد فرانسه است و نه عشق به ایران. مشکل شما چیز دیگریست... چیزی که با این قلم فرسایی های شما فرق دارد. زیاد مبهم نیست... حتی یک خواننده عادی هم به سادگی آن را دریافت می کند. مشکل شما خود من است. هر بار فقط شکل عوض می کند. البته قبول دارم که در مورد اخیر قدری موجه تر برخورد کرده اید و لباس شکیل تری به تندی های بی انصافانه، کینه جویانه و ناروای خود پوشانده اید ولی اصل موضوع فرقی نکرده است. هنوز چشم بسته و بی تابانه تلخی می پراکنید و باز هم متهم می کنید و دلایلی می آورید.
      می دانم درد می کشید و درد و ناخوشی خود را بازگو می کنید... اما چه درد بی پایانی خواهد بود وقتی از بهانه های سطحی نمی گذرید و شجاعت بیان حقیقت را پیدا نمی کنید.
      من قصد آزار کسی را نداشته و ندارم اما طبیعت استدلال و بحث های کلامی سخت و بی تعارف است. اگر از خشونت منطقی یک بحث کینه به دل دارید یا از یافته های متفاوت دیگران در هر موضوعی در رنج هستید یا حتی اگر از قیافه کسی خوشتان نمی آید آن را با بضاعت خود با شهامت و بی پرده بیان کنید و البته به نگاه متفاوت خود هم که پر از پیش داوری های عصبی و سخیف است نگاهی بیندازید.
      با این وجود هدیه ای برای شما دارم. در آن تامل کنید. بدون کینه . معیاری به شما می دهد:
      نبض "جان" در دهان است و ضربان آن در ضرباهنگ کلام!

      حذف