جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

سیلویا پلات، از زنانگی تا هم آغوشی با مرگ




دلبندم ، تمام شب
من پر پر زده ام ، روشن و خاموش شده ام
ملافه ها مثل بوسه ی یک جذامی سنگین می شوند
من برای تو یا هرکس دیگری زیاده پاکم
تنت به دردم می آورد
چنان که جهان خدا را

سیلویا پلات
شاعر آمریکایی
*********************
آیا شده تا به حال عکسی شما رو به عمق یک عبارت پرتاب کنه؟؟؟
این عکس با من چنین کرد. من را به عمق عبارت "تاریخ جنسیتی" پرتاب کرد.
عکس از چهره های خاص درون خود فرا رفت و در چشمان من تبدیل به یک سیمبل شد.
سیمبل " تفاوت های جنسیتی" و در نتیجه "تاریخ جنسیتی"!


عکس چهره سیلویا پلات است، شاعر آمریکایی، که کنار همسرش، تد هیوز، نشسته است اما گویی هر یک در عالمی دیگر از دیگری اند.
نگاه زن از زمین کنده شده است ... مسحور شده در هیج جا ... نقطه ای گمشده در فضا .
مرد اما چشم به زمین داره هنوز ... گویی زندگی را در زمین می جوید هنوز.
ازدواج سیلویا با تد هیوز به سرانجامی هولناک رسید.
 به خودکشی سیلویا در حدود سی سالگی در آپارتمانی در لندن .
خودکشی با گاز ... که  چون سناریوی یک فیلم، سکانس به سکانس برنامه ریزی شده بود و به دقت تمام نیز اجرا شد.

عجیب نیست که زنانی مثل او خودکشی کردند ... نه، اصلا عجیب نیست !
صدا بی انعکاس محتوم به سکوت است!

دیشب به دوستی گفتم :
زندگی از جنس زنانگی ست و مرگ از جنس مردانگی ،
مرگ این مطلق ِ مقتدر ... این تنها حریف زندگی!

می دانید،
وقتی زندگی در وجودی خلوص پیدا می کنه، زمان هم آغوشی با مرگ نزدیک می شه.
زندگی در آغوش مرگ آرام می گیره!
« خودم را به سوی تو پرتاب خواهم کرد‌ ای مرگ! بدون این‌که مغلوب شوم و گردن خم کنم. »

(جمله نوشته شده بر سنگ قبر ویرجینیا ولف - گرفته شده از کتاب موج ها)




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر