جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ فروردین ۲, شنبه

شاگرد زبان فارسی



امروز اولین جلسه بود. آموزش زبان فارسی به کریس.
27 ساله ، فرانسوی ، دانشجوی فلسفه.
ازش پرسیدم: چرا فارسی؟؟؟؟
گفت:
ایران و فارسی رو دوست دارم  ... دوست دخترم ایرانی بود ... رفت آمریکا.
ایرانی که از او دیدم با تصویری که از ایران داشتم متفاوته ... رفت اما جاذبه ی رو در من باقی گذاشت ... جاذبه ایران.

بی تعارف بهش گفتم :
تو خوش شانسی و از دید من یک برگزیده! .... در آستانه ی جهانی نو قرار گرفتی . جهانی که با زبانی غیر جنسی نظاره می شه .... فرای جنسیت ... فرای مذکر و مونث ... عصاره اصلی ، یگانگی ست !

اگر فرانسه رو زبان فلسفه فرض کنیم ، فارسی بی شک زبان عرفانه!
زبان تعلیق و تخیل .... انعطاف و ایهام!

حس در زبان فارسی نه با آوای حنجره بلکه با آهنگ خود واژه ها بیان می شه .
حس بیشتر از آنکه تولید حنجره ی گوینده باشه ، در بطن آهنگ واژه هاست. و بعد براش این شعر حافظ رو خوندم بدون این که ترجمه کنم:

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
........
آرام و شیفته نگاه می کرد با رنگی از اشتیاق در چشمانش.

بهش گفتم من به مشق نوشتن و خواندن با صدای بلند معتقدم هرچند که خودم این کار رو برای یادگیری فرانسه انجام نمی دم . چون تنبلم!
تو تنبل نباش تا برخوردار بشی ... به من اعتماد کن !

تا جلسه بعدی بهش سه صفحه مشق دادم از روی جمله ی :
من فارسی را دوست دارم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر