جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ اسفند ۱۸, یکشنبه

کلاس زیست شناسی و سیستم زنانه



در دوران دانشجویی در دانشگاه فردوسی درس اختیاری داشتیم به نام
 «زیست شناسی و تنظیم خانواده».

یادم هست آن زمان معمولا دانشجوهای دختر این درس را انتخاب نمی کردند چون از اینکه با پسرها سر یک کلاس بنشینند که راجع یه سیستم تولید مثل آدمیزاد عکس نشان داده می شد و بحث می شود احساس شرم می کردند. اما جاذبه ی درس زیست شناسی برای من فرای شرم و حیا بود. تنها دختر کلاس بودم و همیشه هم با خوشحالی و شوق تمام در ردیف اول می نشسنم.
به نیشخندهای یکی دوتا از هم کلاسی های بی ذوق و ظرافتی که به هوس پورنو گرافی واحد زیست شناسی را انتخاب کرده بودند هم توجهی نداشتم چنانکه بعد از سه چهار جلسه خودشان هم از لودگی هایشان خسته شدند و خلاصه دهانشان به طور طبیعی بسته شد.

می دانید،
آن کلاس برای من یکی از منحصر به فردترین تجربه های آموزشی و شناخت خود به عنوان یک زن بود. به گمانم تشریح سیستم تولید مثل مردانه دریک جلسه تمام شد. یک سیستم ساده ی باز و بدون فیدبک!
سیستم تولید مثل زنانه اما تمام نشدنی به نظر می رسید. سیکل های تخمک گذاری ، دیواره خود ترمیم گر رحم ، آن واژن تاریک و مرموز که قلیایی بودن یا اسیدی بودنش نهایتا جنسیت جنین را تعیین می کند ... آن هم با استراتژی بس مخفیانه و شاید حتی موذیانه ! امتیازی پنهان برای گروهی از اسپرم ها در برابر بقیه.

استاد درس را تشریح می کرد و من غرق در این سیستم خارق العاده از تصور وجود چنین هوشمندی عظیمی در درون خودم دچار حالتی از سرگیجه و گریه می شدم .... با سئوالی که پیوسته و دردناک در ذهنم تکرار می شد .... مثل ضربان بی تاب نبض:
« این هوشمندی از کجا آمده است ؟؟؟؟؟ از کجا... از کجا؟؟؟؟»


و قسم می خورم در همه عمرم در هیچ مسجد و مجلس ذکر و یا عارفانه ای آنقدر دچار حالت خشوع و خضوع و حیرت در برابر هستی نشدم که در آن کلاس زیست شناسی!
یادم می آید که شبی به دوستی گفتم:
علم عملا جای افسانه ها و اساطیر را گرفته است ... چه افسانه ای حیرت انگیزتر از آنچه علم امروز از هستی فرا روی ما قرار داده است ؟!

و این ابیات که در سراسر این نوشته نبض گونه و بی تابانه در سرم ضربان داشت :

رَستم من از خوف و رجاء , عشق از کجا خوف از کجا
ای خاک بر شرم و حيا , هنگام پيشانيست اين
ای مطرب داوود دم , آتش بزن در رخت غم
بردار بانگ زير و بم , هنگام سرخوانيست اين
مست و پريشان توام , موقوف فرمان توام
اسحاق و قربان توام , کين عيد قربانيست اين

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر