جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ مرداد ۱۶, پنجشنبه

سفرنامه ایران - مشاهدات 2 : هویت ملی – هویت مذهبی

(مجموعه فرهنگی، ورزشی و آموزشی شه «ر» بانو ) !

این عکس رو تو پارک لاله گرفتم که سابقا به اسم بانیش فرح پهلوی دیبا بهش پارک فرح می گفتن. این پارک یکی از زیباترین مجتمع هایی بود که در تهران دیدم.  موزه فرش در کنار این پارک هم معماری جالب و چشمگیری داشت.
برام جالب بود که هر بنایی که از این زن - فرح - در ایران به یادگار مونده صاحب سبک معماری چشمگیر و در عین حال کاربردی هست. از تاتر شهر با آن معماری چشمگیر و در عین حال ساده و زیبایش تا پارک لاله ، موزه فرش ، موزه هنرهای معاصر ، آرامگاه ابوالحسن خرقانی در روستای خرقان و ...
بناهای دوره پهلوی به من حس استحکام، کاربردی بودن و کار بلدی سازنده هاش رو می دادن.
می دونین،
به نام گذاری جالب روی این تابلو در پارک لاله - پارک فرح- نگاه می کنم و گویی  همه آن تقابل تاریخی ، فرساینده و لاینحل  هویت ملی - هویت اسلامی  در این سرزمین رو  می شه در همین «ر » ی فشرده و کوچک دید و شگفت زده شد.
شگفت زده شد از این روحیه آرمان گرای ایرانی که حاضر شد ،
آدم های واقعی با  راندمان های نسبی رو  قربانی  آدم های خیالی اما با راندمان های مطلق ذهنی کند.
اون هم فقط با اضافه کردن یک «ر» !
«ر» یی که یک نام واقعی، ملموس و قابل نقد رو تبدیل به یک شخصیت مبهم  ِ  خیالی-واقعی غیر قابل نقد کرد.

از اشتباهات ناگزیر آدمی گذشت نکردیم، نمی کنیم و دل به تسکین کمال گرایی بی خاصیت ذهنی خود می بندیم .... از کمال گرایی مذهبی تا کمال گرایی چپ!
چرا که در کمال گرایی ذهنی خود تسکینی دم دست تر برای دست روی دست گذاشتن های خود یافته ایم .
نامی واقعی و ملموس رو شکستیم و نامی خیالی و آرمانی رو جایگزین کردیم چرا که در ذهن آرمانگرای خود میان برهای آسمانی رو  سهل الوصل تر از مشقت راه های زمینی یافته ایم. در ادعیه های پر از ناله و نفرین مذهبی مان  تا آن ایرادگیری های پر از نق نق چپ  زده امان.
ما ملت عجیبی هستیم .
ملتی با ذهنیاتی به غایت آرمانی  همراه  با عاداتی به غایت مادی در زندگی روزمره.

نه!
عجیب نیست که چپ های ما هنوز هم کافه نشین گران ترین کافه های تهران هستند و عادت تفریح شان روایت آخرین اندیشه های چپ ارجینال اروپایی همراه با صرف  قهوه و اسنک.
نه!
لطفا مذهبی ها را مسخره  نکنید !
کافه ها ی روشنفکری تهران درست معادل همان هیئت ها و جلسه های مذهبی حاجی بازاریهاست. یکی با ختم قرآن و خیرات خیال خود را از بیخیالی به فقر پیرامون خود  آسوده می کند دیگری با تئوری پردازی های بی خاصیت غیر کاربردی.
می دانید،
به تابلو نگاه می کنم و به عادت طهارت در زندگی روزمره ایرانی فکر می کنم. به آن توالت های فرنگی همراه با شلنگ آب ،
به آن همه دوش گرفتن ، غسل کردن ، عطر و ادکلن زدن .... و نق زدن!
نق زدن به  زندگی!

تابلو .... عادت طهارت ... غسل .... دوش ...
و صدایی که در سرم مدام تکرار می کند:
چه «ر» ی پر هزینه ای !
 غسل دادن یک نام واقعی - شهبانو - با یک «ر»  برای تبدیل شدن به یک نام  آرمانی، شهربانو!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر