جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ مرداد ۲۲, چهارشنبه

مریم میرزاخانی

موفقیت دوست داشتنی مریم میرزاخانی وسط این همه اخبار تاسف بار نفسی بود جان بخش در این روزگار نفس گیر.
با مریم میرزاخانی از همون روزهای المپیاد ریاضی  آشنا شدم . بخشی از ذهنم همیشه درگیر این زن جوان بود. وقتی از سانحه اتوبوس نخبگان جان سالم بدر برد دیگه  همیشه منتظرروزی بودم که خبرهای خوشی ازش بشنوم.
خوشحالم که اون روز رسید.
خبر خوش جایزه بزرگ ریاضی به مریم میرزاخانی منو یاد متن کوتاهی انداخت که چند سال پیش در موردش نوشته بودم. شاید براتون جالب باشه :)
************************************

فکر می کنم بهترین دعایی که می تونیم برای کسی کنیم اینه که:

سه جنبه ی زندگیش با هم هماهنگ و متناسب باشند،
آرزوهاش با طبیعت خودش و طبیعت خودش با طبیعت پیرامونش 

می دونین،
به گمانم که در چنین تجانسی هر لحظه از زندگی شخص تحقق همون آرزوهاش هست. یعنی که شخص داره در بطن آرزوهاش زندگی می کنه ... لحظه به لحظه و بدون هیچ فاصله ای با آن ها ..... فقط در چنین شرایطی هست که فاصله ای بین رویا ها و تحققشون نیست ضمن اینکه تحقق رویا ها هم باعث بی مزه شدنشون نمی شه .

الان یاد مریم میرزاخانی افتادم!
یعنی درست در همین خط که داشتم می نوشتم.
من به زندگی این دختر از همون روزی که طلای طلاها رو در المپیاد ریاضی گرفت علاقمند شدم ... مدتی ازش بی خبر بودم تا اینکه عکسش رو اتفاقی در اینترنت دیدم به عنوان یکی از استعدادهای برجسته ریاضی.

هیچ وقت مصاحبه صدا و سیما رو باهش یادم نمی ره ... زمانی که از المپیاد برگشته بود
او تقریبا به هیچ کدام از سئوال های خبرنگار صدا و سیما جواب نداد .

وقتی ازش پرسید :
رمز موفقیت شما چیست ؟
مریم فقط خندید.
وقتی ازش پرسید الگوی شما کیست مریم فقط خندید و وقتی ازش پرسید پیام شما به جوانان چیست .. او کلمه های نامفهوم و گنگی گفت و خندید .

یادمه خیلی ها این رفتار او رو به عنوان یک رفتار غیر عادی حمل بر پیچیدگی و دیوانگی آدم های نابغه کردند  و حال آنکه از نظر من او خیلی ساده فقط تن به راضی کردن صدا و سیما با جواب ها ی کلیشه ای نداده بود .

اون زمان دختر جوانی بود در مانتو و مقنعه ی مدرسه ای که از پشت اونها زیاد نمی شد دید خودش چه شکلیه تا اینکه حدود 17سال بعد عکسی از او رو در یکی از دانشگاه های آمریکا دیدم به عنوان استاد یار .

یادمه چقدر برام غیر منتظره بود .... پس او این همه زیبا هم بود!!!!

صورتش در اون لحظه غنچه ای رو به ذهن من متبادر کرد که شکفته شده بود.
در خاکی مساعد. طبیعت مریم ریاضیات بود و حالا طبیعت پیرامونش هم یک دست و هماهنگ با خودش ، طبیعتی ریاضی بود . مریم شکفته بود و این شکفتگی رو بیش از هر چیز می شد در درخشش و زیبایی صورتش دید.
می دونین،
 مسئله المان های تعریف شده ی زیبایی نیست. زیبایی ربط چندانی به فرم های ظاهری نداره. زیبایی بازتابی ست از شکفتگی درون در صورت بیرون.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر