زبان فارسی برای من جایگاه و قدری فرای زبان مادری داره .... فارسی برای من
جلوه آوایی و کلامی یکی از زیباترین نگاه ها به جهان هستی ست.
«آئین مهر»
به کلام زیبای علامه طباطبایی :
همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
برون اند زین جرگه هشیارها
دیشب نوشته زیبای دوست فیس بوکی عزیزم خانم سمرقند رو درباره زبان فارسی خوندم و سرشار شدم از قدرشناسی ... قدرشناسی بابت زحمتی که ایشان در توصیف این حس مشترک کشیدند .... حس مشترک ما به زبان فارسی. زبانی که مادری بودنش برای من و غیر مادری بودنش برای ایشان تفاوتی در این حس مشترک ایجاد نکرده است.
با بزرگواری اجازه دادند متن رو در وبلاگم منتشر کنم.
شاید شما هم در این حس با من و ایشان مشترک باشید و از خواندن این متن لذت ببرید:
***********************
زبان مادری من پارسی نیست. اما پارسی را بسیار بسیار بیش تر از زبان مادری ام دوست دارم. با این که به یک میزان هر دو را شنیدم و زبان مادری ام از اصالت بسیار زیادی بهره دارد اما باز هم جان و روحم با پارسی پیوندی بزرگ دارد...
فردوسی،حافظ، سعدی، مولانا، نظامی، ابوالخیر،بسطامی،فروغ، مهستی،پروین، جامی، خیام، عطار، سنایی و.... همه و همه هربار که اندوهی یا شادی ای به من هجوم آورد از خرد و عاطفه گرفته تا خشم و درد را برایم گفتند و من شنیدم. با احترام به زبان مادری ام اگر زمانی فرا برسد که مجبور به گزینش یکی از این دو باشم ترجیح می دهم این را نداشته باشم اما " تا زبان در دهانم می چرخد " پارسی بگویم، بشنوم و بخوانم.
حتی زمانی که با زبان مادری ام ترانه ای یا سخن نغزی می شنوم می کوشم پارسی اش را برابرسازی کنم تا لذتی دوچندان ببرم.
«آئین مهر»
به کلام زیبای علامه طباطبایی :
همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
برون اند زین جرگه هشیارها
دیشب نوشته زیبای دوست فیس بوکی عزیزم خانم سمرقند رو درباره زبان فارسی خوندم و سرشار شدم از قدرشناسی ... قدرشناسی بابت زحمتی که ایشان در توصیف این حس مشترک کشیدند .... حس مشترک ما به زبان فارسی. زبانی که مادری بودنش برای من و غیر مادری بودنش برای ایشان تفاوتی در این حس مشترک ایجاد نکرده است.
با بزرگواری اجازه دادند متن رو در وبلاگم منتشر کنم.
شاید شما هم در این حس با من و ایشان مشترک باشید و از خواندن این متن لذت ببرید:
***********************
زبان مادری من پارسی نیست. اما پارسی را بسیار بسیار بیش تر از زبان مادری ام دوست دارم. با این که به یک میزان هر دو را شنیدم و زبان مادری ام از اصالت بسیار زیادی بهره دارد اما باز هم جان و روحم با پارسی پیوندی بزرگ دارد...
فردوسی،حافظ، سعدی، مولانا، نظامی، ابوالخیر،بسطامی،فروغ، مهستی،پروین، جامی، خیام، عطار، سنایی و.... همه و همه هربار که اندوهی یا شادی ای به من هجوم آورد از خرد و عاطفه گرفته تا خشم و درد را برایم گفتند و من شنیدم. با احترام به زبان مادری ام اگر زمانی فرا برسد که مجبور به گزینش یکی از این دو باشم ترجیح می دهم این را نداشته باشم اما " تا زبان در دهانم می چرخد " پارسی بگویم، بشنوم و بخوانم.
حتی زمانی که با زبان مادری ام ترانه ای یا سخن نغزی می شنوم می کوشم پارسی اش را برابرسازی کنم تا لذتی دوچندان ببرم.
* در ایران پارسی زبان جان است و زمزمه ی روح. چه برای آنان که زبان مادری شان را می شنانسند و چه آنان که نمی شناسند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر