جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ مهر ۲۰, یکشنبه

حکایات روزانه - پای شکسته آناستازیا و بیمه درمانی

چند روز پیش خسته و تیکه تو راه برگشت به خونه دیدم کوچه مون ترافیک شده. یکی از این ماشین های بزرگ آتش نشانی اومده بود تو کوچه مون. اولش فک کردم شاید تصادفی شده. نزدیک تر که شدم دیدم درست روبه رو خونه ما ایستاده. رفتم تو خونه ، امیلی، صاحب خونم، گفت مستاجر طبقه بالا تو حموم افتاده و پاش شکسته. بالا رفتم دیدم بله! سه تا مامور خوش تیپ آتش نشانی دارن سعی می کنن آناستازیا رو از روی زمین بلند کنن و بذارن رو ویلچر . 

آناستازیا مستاجر جدید خونه ست . یه دختر جوان، حدود بیست سال، که تازه از جزیره موریس اومده فرانسه تا کار آریشگری کنه و پول در بیاره. دنبال کار بود و گاهی تو راه پله ها می دیدمش .فکر کردم بهتره تو دست و پا نباشم تا مامورها کارشون رو بکنن. اومدم تو اتاقم اما بعد از چند دقیقه یکی از مامورها در اتاقم رو زد و ازم خواست برم همراه با امیلی به آناستازیا کمک کنم لباس بپوشه. گفت شما خانم هستید با شما راحت تره.

دختره خیلی بی رمق بود. همینطور که سعی می کردیم لباس هاش رو تنش کنیم به نظر کمی خجالت می کشید برای همین  امیلی مدام می گفت نگاه نمی کنیم . نگران نباش!

خلاصه سه تا مامور خوش تیپ آناستازیا رو از ما تحویل گرفتن و بردن بیمارستان. دیروز با پای گچ گرفته و یه لیست بلند بالا دارو برگردوندنش خونه. ازم خواست برم داروهاش رو بگیرم اما نه کارت بیمه داره ، نه پول و نه هیچ خویشاوندی که کمکش کنه. داروهاش هم خیلی گرونه. رفتم تا جایی که می تونستم داروهای اصلیش رو گرفتم و بهش دادم.  عصرها که برمی گردم خونه انگار همش چشم انتظارمه. تا صدای در رو می شنوه صدام می زنه. بچه از صبح تو خونه تنها ست. می گفت بیست روز بوده هیچی جز آب پرتقال نمی خورده. یه وضعی یعنی! هر چی نون و پنیر و خرما داشتم دادم بهش . 
می دونین،
خیلی غریبه که آدم تو فرانسه یهو ببینه یکی از شدت گرسنگی سرش گیج رفته و افتاده پاش شکسته.  خیلی تکان دهنده است که تو فرانسه آدم بدونه یکی درست تو همون خونه ای که اون داره زندگی می کنه از گرسنگی و درد داره به خودش می پیچه. 

امیلی رفته دنبال کارهای بیمه اش . امیدوارم کارت بیمه اش درست بشه وگرنه با این قیمت ها اینجا هیچکس نمی تونه از پس هزینه های درمانی بر بیاد چه برسه به یه خارجی ِ بیکار ِ پاشکسته ی بی کس و کار!

می دونین
با این اتفاق متوجه شدم یکی از ضروری ترین چیزها در هر مملکت وجود یه سیستم بیمه درمانی فراگیره. چیزی که در فرانسه اجرا می شه. یه ایده و سیستم انسانی بسیار ضروری برای همه اقشار جامعه.


ما باید در قالب یه سیستم کاربردی و انسانی مواظب هم باشیم.
اصلا احساسات و عواطف انسانی در قالب سیستم های کاربردی ست که معنا پیدا می کنه . بدون سیستم ها ، عواطف و شفقت انسانی بیشتر در حد آه و ناله و شعر باقی می مونه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر