جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ تیر ۱۶, سه‌شنبه

نسل دومی ها و مسئله هویت

این گزارش درباره سامی یوسف رو دیدین؟
برای من خیلی جالب بود.
و در این جلب نظر، موسیقی کم رنگ ترین قسمتش بود.
سلیقه موسیقیایی من از این سبک لذت نمی بره با این همه مسئله ای که برام در این گزارش جالبه :
موضوع «هویت» در میان نسل دومی های مهاجره.
مسئله ای که شانس مشاهده مستقیمش رو در پیرامونم پیدا کردم.

می تونم ببینم که:
واقعا «سردرگرمی هویتی» در میان نسل دومی ها ی مهاجر یک مشکل ِ موجود اما مسکوت مانده است.
بچه هایی که تضادها و تناقضات تربیت در خانه و آموزش در مدرسه درشون مقیاسی شدیدتر پیدا کرده،
بچه هایی که دوگانگی و دو پارگی زبانی و فرهنگی درشون نمود آشکارتری پیدا کرده،
بچه هایی با فیزیک و ظاهر ایرانی اما زبان فرانسوی.
فارسی رو می فهمن اما به فرانسه جواب می دن.
دریافت های آموزشی شون فرانسوی ست اما دریافت های تربیتی شون ملغمه ای ست از ایرانی و فرانسوی .
ظاهرشون ایرانی ست اما باطنشون با وجود انباشت آموزشی از دو زبان و فرهنگ، گویی از چیزی تهی مانده است.
از ریشه ای هویتی!

در بعضی هاشون این خلائ، منشائ عصبانیت و انزجاری نهفته از کشور میزبان شده همراه با توهماتی رویایی درباره فرهنگ یا مذهب سرزمین مادری.
اونها در برزخی هستن میان کشور میزبان و سرزمین مادری.

دورادور دختر نوجوانی رو می شناسم که پدر کمونیستش سخت نگرانه مبادا دخترش به دام گروه های افراطی مذهبی بیفته.
دختر پر از نفرت از فرانسه است و عشق به سرزمین مادری.
یک عشق مطلقا توهمی.
عشقی محصول نفرت!
عشق به چیزی نه منتج از خود آن چیز بلکه محصول نفرتی از چیزی دیگر.

تصورات یا شاید بهتره بگم توهماتی که از ایران برای خودش ساخته نه محصول شناختی واقعی ست و نه مشاهده ای مستقیم.
او آشکارا دچار نوعی خلائ شده
.
از جامعه فرانسوی خودش رو جدا کرده و به دین پناه برده
.
و در این پناه بردن به دین هم دچار شکاف و تضادی عمیق با مادر خودش شده
.
آموزه های دینی که از گروه های مسلمان اینجا دریافت می کنه هیچ ربط و شباهتی با دین مادرش نداره
.
مطلقا استوار بر نوعی نگرش شریعتمدار ِ سفت و سخته که هیچ تشابهی با آموزه های دینی- عرفانی مادرش نداره
.
نماز و روزه بیشتر از اونکه براش تکیه گاهی درونی باشه ، ابزاری بیرونی ست برای نمایش خشم و نفرتش از فرانسه
.

سئوال برای من اینه
:
چرا این دختر، فرزند یک پدر کمونیست و مادری با گرایشات مذهبی از نوع عرفانی دچار این همه نفرت از فرانسه شده؟
آیا این سردرگمی هویتی واقعا عاملی بیرونی، کشور میزبان ، داره یا عاملی درونی ناشی از عدم یا نقصان عجین شدن با ریشه ای فرهنگی؟
آیا عدم عجین شدن، سیراب شدن و آمیختن با فرهنگی یک دست قابلیت های درونی ما رو برای سازگاری و تعامل فرهنگی کاهش می ده؟
پاسخ رو نمی دونم
.

دیدن این گزارش از سامی یوسف من رو یاد این دختر انداخت
.
به نظر می رسه سامی یوسف به تعریف مرتبی از هویت در ذهن خودش رسیده
. 
خود این پاسخ قبل از هر چیز گویای آن است که برای سامی یوسف هم هویت یک مسئله بوده چرا که
ما پاسخ آن چیزهایی رو پیدا می کنیم - یا می سازیم-  که برامون مسئله هستند.
موضوع هویت در میان نسل دومی ها یک مسئله واقعی و پیچیده ست با پاسخ های گوناگون و پیامدهای متفاوت.

به نظر می رسه پاسخ شخصی که یوسف برای خودش پیدا کرده،  تونسته خطر سقوط در نفرت رو برای او تبدیل به آرامش درونی، سازگاری و تعامل با کشور میزبانش کنه.
گرچه توصیفش از تاثیر انگلستان بر خودش، صرفا به عنوان یک ملیت، به نظرم ناکافی ست
.
وقتی شما در سرزمینی رشد می کنید، هواش رو تنفس می کنید، زبانش رو هر روز حرف می زنید و با اون زبان فکر می کنید، ناگزیر تاثیری عمیق بر لایه های نهفته در ذهن و روان شما می ذاره
.
تاثیری بسیار عمیق تر از صرفا شناسنامه و پاسپورت
.
با شما آمیخته می شه حتی اگه خودتون ندونید یا دوست نداشته باشید بدونید
!

https://www.youtube.com/watch?v=qVIvQOhN4pE&feature=youtu.be

۱ نظر:

  1. توصیفی بسیار هوشمندانه از تاثیرجامعه میزبان بر روان و رفتار وعادات فرد داشتید.

    پاسخحذف