دیروز تو جاده یه چیزی دیدم که همینجور قفلش موندم.
چند ثانیه بود … اما تصویر از ذهنم پاک نمی شه …. همینجور پس کله ام به طور غیر ارادی داره می چرخه و آنالیز می شه .
حالا چی بود؟
در واقع هیچی ، یه خودنمایی چند ثانیه ای …. یه هیچی که کله ی من رو رها نمی کنه.
خوب بذار دست از پرت و پلا گویی بردارم و یه تصویر روشن از این هیچی خودنما رو بهتون بدم.
ملت داشتن می رفتن دیدن فامیل و تعطیلات سال نو.
رسیدم به عوارضی.
همینجور منتظر بودم که برسم به گیت یهو یه بی ام او اسپرت از راه رسید و رفت طرف گیت اتومات.
گیت های اتومات نیاز به توقف و پرداخت نداره .
در واقع شما می تونین آبونمان بگیرید و اونها هم اتومات با اسکن پلاک خودرو باز می شن.
یه جور صرفه جویی در زمان برای اونهایی که زیاد از اتوبان استفاده می کنن.
بی ام و ی خوشگل بلای سوپر اسپرت از راه رسید و در حالیکه ملت پشت عوارضی داشتن دماغ هاشون رو فین می کردن و بادوم زمینی می خوردن تا نوبت شون بشه، زد روی توربو و با یه سروصدایی که چرت ِ انتظار رو از سر می پروند مثل فشنگی که از تفنگ شلیک می شه ، تو جاده مقابل چشم های منتظر ِ
سالخورده های مرسدس سوار و
عتیقه های رولزرویس نشین و
بوبوهای آ - او - دی کار و
عشق سرعت های ِ بودجه محدود ِ آلفارمئو یی و
ملنگ های ِ عشق ِ مینی ماینر و
جون دوست های ِ ولوو سوار و
صد البته مقابل چشمان ِ بهت زده ی عوام ِ خود خاص پندار ِ پژو سوار، در افق محو شد …. در حالیکه ذره ای از آن چهره ی خاص رو ندیدیم …. هر چه دیدیم اندام کشیده و عضلانی و ناز ِ بی ام و بود و موسیقی ِ موتور سمفونیک توربوش که عشوه ای غرشگون کرد و رعشه ای به تن ها انداخت و رفت .
مصداق کامل عشوه شتری از نوع مذکرش !
همینجور بادوم زمینی گیر کرده در گلو، قفل اون سه ثانیه شده بودم …. اون سه ثانیه ی رعد آسا مثل یه اسلوموشن تو کله ام گیر کرده … این کی بود؟ چی بود؟ … امباپه بود یا دوست پسر جدید منو مکی ( امانوئل مکرون) ؟!
بعد متوجه شدم این که کی بود اصلن مهم نیست … این که چی بود مهمه!
حتما تجربه احساسی خاصی هست … احساس خاص و برتر بودن …. با داشتن یه همچین یوزپلنگ ِ زنچیر پاره ای .
ولی خدای من! وقتی زنجیر یه همچین یوزپلنگی رو تو اتوبان های فرانسه پاره کنی قطعا گواهینامه ات توسط پلیس پاره پوره می شه.
راست و صداقتش دلم همچین داره غنج می ره که یوزپلنگ سوار بشم اما به چه قیمتی ! …. قیمتش بالا ست !
بدتر از اون عواقبش …. باطل شدن گواهینامه و زندان و بی آبرویی و اینا.
به نظرم یه جور تضاد توش هست …. یه جور نابه جایی …. یه جور اشتباه مکانی.
یه همچین نازنین یوزپلنگی جاش تو فرانسه نیست …. واس این اتوبان های لوس و محافظه کار با محدودیت سرعت 130 همون پژو و سیتروئن خوبه …. و البته پز و اطفارهای ِ سالخورده های ِ رولز رولیس سوار وعتیقه های بنتلی.
بی ام او رو تو جاش باید سوار شد … اتوبان های سرعت نامحدود آلمان …. یوزپلنگ زنجیر شده فقط دل آدم رو به درد میاره … واقعا حیف این شتاب و تکنولوژی نیست که اینجور به بند بکشنش؟! … خوب لامصب وقتی یه همچین چیزی ساخته می شه و فروخته می شه ، باید امکانات بروز قابلیت هاش هم داده بشه دیگه …. اگه داده نشه چی ازش می مونه جز یه ادا اطفار دکوری؟!
از همه این آسمون ریسمون بافتن ها که از گور اون سه ثانیه در اومد فقط یه چیزی رو فهمیدم …. قبل از مرگ باید یه سر برم آلمان!
با یه یوزپلنگ زنجیر پاره … یا اون من رو می خوره یا هردومون باهم خورده می شیم … قشنگه نه؟
خورده شدن توسط اتوبان سرعت نامحدود …. تازه یه وجه شاعرانه و عارفانه هم داره به خدا :))))