« چیزی که الهام بخش بزرگترین خوبی های ما ست، دلیل بزرگترین شرهای ما هم هست.»
به نظرتون این جمله از کجا میاد؟
سریال انیمیشنی آرکین - شخصیت ویکتور
هیچوقت فکرش رو هم نمی کردم یه انیمیشن بپره بره تو قله ی تاپ لیست م.
یعنی برگریزونم کرده لعنتی.
ساختار روایی، جذابیت بصری، عمق شخصیت ها، کیفیت موسیقی ها، دیالوگ ها، حتی بازی هنرپیشه های انیمیشنی که از هنرپیشه های واقعی سبقت میگیره.
اما از همه مهم تر عمق آشنایی با این فضای خیالی ست.
داستان در یه شهر خیالی میگذره که ترکیبی از گذشته و حال است … اما خدای من! ماجراهای این شهر خیالی عمیقا آشناست.
همه ی چیزهایی که از گذشته تا امروز جزیی از دانسته ها ی آدم امروزی محسوب می شه.
از غول چراغ جادوی کریستال ها تا تیغ دو لب تکنولوژی،
از پدر واقعی تا پدر مافیایی،
از مهر ِ پر لطافت ِ پدر تا زندان ِ تن در کالبد ِ گوژپشت ِ نتردام،
از پیوند عمیق ِ خانوادگی تا فروپاشی روانی ِ جوکری،
از پارادوکس عشق! …. عشق که فقط در فراق می تونه بقا داشته باشه …. از جاذبه ی وصال تا ضرورت ِ درد ِ فراق برای بقای عشق!
از مقابله ی دردناک ِ عشق با مهر … این پرسش ساده اما بنیادی که بین عشق و مهر ، کدوم رو انتخاب می کنی!
ممکنه بگی پرسش اشتباه هست … می شه هر دو رو داشت .
اما آرکین بهت نشون می ده که همیشه اینقدر ساده نیست … بدون خیر و شر سازی مطلق، بهت نشون می ده که شرایط آدم ها بسیار متفاوت و پیچیده است طوری که گاهی می تونه این پاسخ بدیهی تو رو تبدیل به یک هزارتوی پیچیده ی روانی کنه!
از دنیای واقعی تا دنیاهای موازی،
از دنیای زنده های جهان اول و جهان سوم تا دنیای بی تبعیض … دنیای یک شکل ، برابر ، بی تبعیض اما مرده ی وحدانیت …. از مسیح تا ماتریکس!
از آدم های معمولی تا آدم های تراریخته ، آدم های هیبریدی .. ترکیب آدم - ربات … چیپست های ایلان ماسک موضوع روز هست دیگه.
از آزادی خواهی و مبارزه با بی عدالتی تا شورش و بقا در آشوب ... و حتی اشاره های زیبا و خلاقانه به آثار بزرگ هنری مثل اثر ِ میکل آنژ …. « آفرینش آدم» .
شاهکار سریال اینجاست که این مجموعه ی متنوع و متکثر از دانسته ها و پارادوکس ها ی آدم امروزی رو بدون کلیشه سازی روایت می کنه …. با کلی جاذبه ی تصویری و هیجان.
به قدری جاذبه و هیجان بصری بالا و با کیفیت هست که یک بار دیدن این سریال برای دریافت همه ی ظرافت هاش کافی نیست. برای بهره بردن از شاهکارهای کلامی ش باید دست کم دو بار این سریال رو دید.
شاید به جرات بشه گفت زیربنا و اسکلت ساختاری این سریال همون جمله ی بالاست که تو فصل اول - قسمت ششم از زبان ویکتور می شنویم.
سرتونو درد نیارم …. خودتون برین ببینین …. الان نیاز داشتم به خودم یه وقفه بدم برای تخلیه فشار احساسی از این حجم ظرافت کلامی و بصری …. یه نوشته - تراپی … آخه طفلی برادرم و خانمش هر شب مجبورن یه یه ساعتی بشینن پای منبرهای نقد و بررسی من درباره این سریال …. گفتم بیام اینجا نوشته- تراپی کنم بلکه اینا از دست من آسوده بشن!
یعنی به خواب شب هم نمی دیدم یه انیمیشن بتونه اینطور مشت و مال روحی - روانیم بده.
صحنه های لعنتی داره که قشنگ آدم رو ناک اوت روانی می کنه.
اون صحنه ای که «پوادر» تنها رها می شه تو دست گانگستر ها و «وی» هیچ کاری نمی تونه بکنه .. یعنی چارچوب بدنم رو 8 ریشتر لرزوند ….و خدای من اون موزیک ویدیوی لعنتی وداع «کیتلین» با تابوت مادرش تو اون پس زمینه باغ ژاپنی طور … و درمانگی بیچاره ی «وی» …. آدمی که همه ، شاید حتی خودش، فکر می کنن یکی از کنشگرهای متن ماجرا ست اما در واقع اکت هاش، واکنش به کنش های بقیه است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر