جهان بیمار بود و آیینه معصوم!
سینما منجی تعطیلات سرد و بی روح آخر سال
تعطیلات تابستون، وقتی ایران بودم، نصف مشهد رو دعوت کردم که واس این یه هفته تعطیلات آخر سال تشریف بیارن کلبه درویشی ما در نانت بلکه با دوست «سبکی تحمل ناپذیر بار هستی» رو تو جاده های فرانسه سبک کنیم.
ولی خوب هیچکس نیومد … با این پروسه پیچیده و طولانی ویزا گرفتن در عمل ناممکن شد …خیر نبینن کسایی که آدم ها رو از هم دور نگه می دارن … حالا ولش.
این یه هفته تعطیلات ، یه سفر کوتاه برحسب وظیفه و تربیت سنتی م رفتم به دیدار دوستان مسن تر و بقیه اش رو هم نشستم تو خونه فیلم نگاه کردم … اینقدر که چشم هام واقعا در آستانه خاموشی قرار گرفته اما پشیمون نیستم.
راستش بد نبود.
دو فیلم دیدم که از نظر تاریخی برام خیلی جالب بود هرچند از نظر سینمایی اولی متوسط و دومی به نظر من یه خورده ضعیف بود.
اولی فیلم Lee با بازی کیت وینسلت و تهیه کنندگی خودش که در مورد یه ادم جالب به نام لیی میلر هست. گمونم اولین زنی هست که از جنگ عکاسی کرده … جنگ جهانی دوم … عکس هاش از نظر ارزش و مستند تاریخی خیلی جالب هستن اما راستش برام باور کردنی نیست که عکاسی به این مهمی تا حالا گمنام مونده بود… شناخت لی میلر رو قطعا مدیون کیت وینسلت هستیم . هنرپیشه ای که تا قبل از این فیلم برام فقط یه هنرپیشه معمولی و فقط گاهی اوقات خوب بود ، مثل فیلم The reader
که به نظر شخصی من بهترین کار کیت در حرفه ی هنرپیشگی هست.
دومین فیلمی که برام بیشتر از نظر محتوایی و تاریخی مهم بود، و نه سینمایی ، فیلم « Maria » با بازی آنجلینا جولی در مورد خواننده بزرگ اپرا « ماریا کالاس» …. خوب من هیچی در مورد این خانم نمی دونستم . فقط چندتا از اجراهاش رو پیشترها با کیفیت پایین تو یوتیوب دیده بودم. تا قبل از این فیلم کالاس فقط برام یه اسم بود اما بعد از این فیلم این اسم تبدیل شد به یه شخصیت با یه زندگی …. یه زندگی تلخ در نوجوانی که همه عمرش رو متاثر کرده بود. به نظرم آنجلینا جولی با این فیلم دیگه داره واقعا تبدیل به یه هنرپیشه می شه. یه هنرپیشه خوب.
از زیر سنگینی بار قیافه و تیپ و معیارهای ظاهری بالاخره رها شد و یه کار حرفه ای تو حرفه خودش ارایه داد.
شاید مسخره به نظر برسه ولی هردوشون بعد ازدیدن این دو فیلم برام یه چیزی بیشتر از هنرپیشه شدن …. کیت وینسلت و آنجلینا جولی رو می گم …. یه جور پختگی جذاب توشون دیده می شه … دیگه سایز و رنگ صرف نیستن ، شخصیت توشون دیده می شه …. پختگی عمر ….
می دونین،
هیچ چیز مایوس کننده تر از دیدن آدم ها یی نیست که تا لحظه مرگ تو آب و رنگ و ظاهر درجا می زنن. قطعا رسیدن به خود یه اصل در زندگی هست اما وقتی این اصل تبدیل به محور و تنها هدف زندگی می شه ، یه چیز غم انگیز اتفاق می افته. استحاله شخصیت در ظاهر .
صورت 18 ساله و بیست و پنج ساله و اینا حتما زیبا هست اما یه خورده خط عمر روی صورت برای دیدن پختگی و ساخته شدن شخصیت ، صورت رو جذاب تر می کنه.
خلاصه همه این حرفا واس اینکه بگم من از کیت وینسلت با صورت پنجاه ساله اش بیشتر از جک و رز تایتانیک خوشم اومده!
اما فیلم سوم … آئورا .
یه فیلم خیلی خوب … موضوع و ساختار هردو .
دیشب دیدم . فیلم سخت اما روانی هست.
میان انبوهی از فحش ناموسی و صحنه های بی ناموسی ، تصویر واقعی از فاصله طبقاتی در دنیای امروز رو می ده.
یه واقعیت بی رحم و دردناک که فیلم با ظرافت و حتی نوعی طنز سیاه روبه رو آدم می ذاره.
فیلم از نظر ظرافت ساخت برای من مصداق گلی رو داره که روی کثافت در میاد و بیننده رو همزمان دچار تحسین و چندش می کنه .
این طبقه ی میلیاردری که تو دنیا در حال رشد هستن …. با آقا زاده های عجیب الخلقه شون … اینا چی هستن!
فیلم در مورد یه آقازاده روس در آمریکا هست ولی خدای من چقدر این پسر آشنا ست. این تربیت لوس و مصرف زده و ویرانگر و میان تهی … هیچی از آدمیت توشون باقی نمی مونه …. حالا گور پدر خودشون، بدبختی اینجا ست که این دیوانه های طماع با بریزو به پاش های دیوانه وارشون چیزی نه از آدمیت باقی می ذارن و نه از طبیعت …. قاتلین زمین همین طبقه ی دیوانه ی پر مصرف میلیاردر با تحفه هاشون هستن .
می دونین،
ما آدم ها فقط از نظر ظاهری شبیه هم هستیم … دست وپا و چشم و کله و اینا ….اما در عوالم و ابعاد ادراکی و مفهومی متفاوتی هستیم …. زندگی ما به عنوان عوام نسبت به طبقه میلیاردر و طبقه ی زیر خط فقر در یه بعد دیگه است.
نقطه مشترک این عوالم غریب و جدا ازهم فقط زمین و زمان مشترک هست. والا هیچ ربط دیگه ای از نظر درک و فهم زندگی بین آدم های این طبقات وجود نداره.
اگر دوست داشتین آئورا رو ببینین دوباره این هشدار رو بهتون می دم که فیلم مملو از فحش ناموسی و صحنه های بی ناموسی هست. گلی که از روی کثافت در میاد … آئورا!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر