جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه

خوش آوایی در هم آوایی با جبر جهان!

"آقای سین مرحوم شده. فردا هفتمش هست. مدت هاست از اقوام خبر ندارم. دیگه مثل اون وقتا دور هم جمع نمی شیم. روزها میاد و می ره دیگه خبری از اون بساط های چایی دور جمعی نیست . زندگی تو یه فصل دیگه ست ... فصلی که می دونم می گذره ... مثل فصل های قبلی ..."

اینا رو خواهرم می گفت ... دیشب .... با صدای خسته ی آخر شب اما همراه با یه جور آرامش عجیب و تازه که تا پیش از این در صداش نشنیده بودم ... آرامشی از یه جنس دیگه ... جنس سن شاید ... وقتی بالا می ره و با تجربه می شه ... تجربه جبر جهان ... جبری چنان قوی و قاطع  که چاره ای جز تسلیم و انعطاف در برابرش نیست ... جبری که باید باهش هم آهنگ شد تا خوش آهنگ شد!
و درست همین لحظه با شگفتی متوجه می شم که :
هماهنگی با جبر جهان آفرینش گر ست ... درست وقتی با این جبر هماهنگ می شی زندگی رزنانس پیدا می کنه ... رزنانس آرامش .
دوست دارم تکرار کنم :
خوش آهنگی در هماهنگی ست ... با جبر جهان!

یکی می میرد،
یکی می ماند
و خورشید همچنان می چرخد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر