نانت در شمال غرب فرانسه و در مجاورت آتلانتیک، شهر پر بارانی است. یک هفته و گاه
یک ماه هوای ابری و بارانی پدیده ای معمول دراین شهر است.
الان یک ماه است که دارد باران می آید. طاقت در خانه ماندن ندارم. کوله ام را بر می دارم و به خیابان می زنم.
گویی نانت در بدو ورودم دارد خودش را به رخم می کشد و می گوید:
"اینجا زندگی روزمره در زیر باران جاری ست. بیخود کارهایت را در انتظار هوای خشک و آفتابی عقب نیانداز!"
الان یک ماه است که دارد باران می آید. طاقت در خانه ماندن ندارم. کوله ام را بر می دارم و به خیابان می زنم.
گویی نانت در بدو ورودم دارد خودش را به رخم می کشد و می گوید:
"اینجا زندگی روزمره در زیر باران جاری ست. بیخود کارهایت را در انتظار هوای خشک و آفتابی عقب نیانداز!"
خیابان ها خلوت
هستند. من تنها هستم . سکوت و تنهایی چشم هایم
را تیز کرده اند و حسم را سرشار!
خیلی زود متوجه زیبایی می شوم. زیبایی از جنس دیگر. جنس باران ، قطره ، رفلکس
زیبایی موجودات کوچکی که در هوای خشک کمتر دیده می شوند اما اینجا گویی با قطره های باران ناگهان مرئی شده اند.
تارهای عنکبوت، حلزون ها، گلبرگ ها، گودال ها ... گودال هایی که می توان زیبایی خیال انگیز بازتاب را در آنها صید کرد.
خیلی زود متوجه زیبایی می شوم. زیبایی از جنس دیگر. جنس باران ، قطره ، رفلکس
زیبایی موجودات کوچکی که در هوای خشک کمتر دیده می شوند اما اینجا گویی با قطره های باران ناگهان مرئی شده اند.
تارهای عنکبوت، حلزون ها، گلبرگ ها، گودال ها ... گودال هایی که می توان زیبایی خیال انگیز بازتاب را در آنها صید کرد.
سه ساعت است که زیر
باران ریز و یک ریز دارم عکاسی می کنم. با یک دوربین نیمه اتومات.
نانت دارد هردویمان را عکاس می کند. من و دوربین نیمه اتومات را!
نانت دارد هردویمان را عکاس می کند. من و دوربین نیمه اتومات را!
از آن روز دوربین نیمه اتومات بخشی لاینفک از من شد.
راه می روم و عکس می گیرم. از این شهر نه چندان بزرگ اما مهم در تاریخ ، فرهنگ و اقتصاد فرانسه .
مرکز منطقه ی پر قصه ی برتنی. از قصه ی سیاه برده داری تا بمباران های بی امان آمریکایی ها در خلال جنگ جهانی و برای آزاد سازی شهر از آلمان ها. آزادی به قیمت ویرانی کامل شهر ! خاطره ای که نانتی ها، موقع بازگو کردنش، تلخی آن را با پوزخند تلطیف می کنند.
برتنی همیشه شورشی آرام گرفته است. کنار فرانسه مانده است و به نظر می رسد در این روزگار، بحران کار برایش از زبان محلی مهم ترشده است. آموختن زبان محلی در مدارس انتخابی ست. انتخابی که کسی به آن رغبتی نشان نمی دهد. برتنی آرام گرفته است و هویت قوی خودش را امروز نه در برابر فرانسه که در کنار فرانسه به رخ اروپا می کشد.
نانت ، پایتخت سبز اروپا در سال 2013
نانت ِ برده دار، بورژوا، کاتولیک ... زادگاه ژول ورن و عروسک های غول پیکر فانتزی ... نانت بارانی با نان و پنیر و شراب محلی .
نانت با قبرستان های قدیمی ... پر از گورهای سربازهای خارجی ... تونسی ، الجزایری ، آمریکایی ، کانادایی
راه می روم و عکس می گیرم ...
"
پرتاب می شوم به ارومیه ... قبرستان سربازان آمریکایی ... روی تپه ای تنها ... کنار جاده ای خلوت!
گیجم!
فلیپ می پرسد: در نانت چه می بینی؟
می گویم ایران را!
چشمهایش شگفت زده و پر از سئوال است.
فلیپ: نانت شبیه ایران است؟
- نه ، اصلن .... متفاوت است و بلکه متضاد ... و در تضاد است که تازه می توانیم ببینیم. در باران تمام نشدنی نانت است که تازه دارم آفتاب ایران را لمس می کنم. در تراکم سبز جنگل های نانت است که تازه دارم وسعت زرد دشت های ایران را حس می کنم. در فقدان منابع حرارتی اینجا ست که تازه دارم معنی انرژی و بخاری های گاز سوز ایران را می فهمم ... نانت دارد با خودش ایران را هم به من نشان می دهد ... هر دو با هم .. کنار هم .... رنگ ها کنار هم مفهموم رنگ را می سازند.
فلیپ: ایران چه رنگی است؟
- طلایی و درخشان
فلیپ: و نانت ؟
- آبی و عمیق
راه می روم و عکس
می گیرم از نانت .... شهری که دو سال است هر روز قصه ای نو می خواند برایم!
عکس ها عااالی هستند، بهت تبریک میگم به خاطر این عکسهای فوق العاده
پاسخحذفبهم انرژی دادی ... مرسی :)
حذفبارها وبارها دیدن عکسهایت بازهم کمند...
پاسخحذفآه که فقط خدا می دونه چقدر از خوندن این کامنت خوش حال شدم ... مرسی عزیز :)
حذفجالب بود.مثل همه نوشته هاتون
پاسخحذفاز صمیم قلب برای وقت عزیزی که صرف دیدن و خواندن کردید تشکر می کنم.
حذفاین عکسها آخرشه
پاسخحذف