نصف شبی ناگهان از خواب پریدم و دارم فکر می کنم چطور یک
کتاب در دست دو نفر تبدیل شده است به دو گونه ی متضاد از گفتار.
قرآن!
که در دست مولوی شد سرچشمه ی کلام ِ عشق و در دست قاضی لاجوردی مجوز داغ و درفش و شکنجه.
در دست سهروردی رساله اشراق و در دست محمد غزالی مشروعیت جنایت.
قرآن!
که در دست مولوی شد سرچشمه ی کلام ِ عشق و در دست قاضی لاجوردی مجوز داغ و درفش و شکنجه.
در دست سهروردی رساله اشراق و در دست محمد غزالی مشروعیت جنایت.
در دست حافظ دیوان عشق و در دست داعش تقدیس شقاوت.
سر شب مقاله ای در باره شخصیت قاضی لاجوردی خواندم . شکنجه
شده ای که خود تبدیل به شکنجه گری مخوف شد . کسی که آیه ی "اولئک کالانعام
بل هم اضل" قلب او را در برابر فریاد و درد و مرگ دیگری سخت کرد .
قرآن!
کتابی در میانه ی دو کرانه ی بینهایت از مهر تا جنایت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر