از توالت
بیرون آمد.
بعد از سه ربع ساعت.
با چشم هایی گرد و حالی منقلب.
مستقیم به آشپزخانه رفت.
مقابل گاستین ایستاد و بی مقدمه گفت:
مستراح، جهان شده است!
چشم های گاستین هم گرد شد.
نه با حالی منقلب بلکه با حالتی گیج و منگ.
پرسید:
یعنی چگونه شده است؟
دختر گفت:
تاریک .... تاریک .... چون جهان!
گاستین گفت:
نگران نباش. چراغش سوخته است. عوض می کنم.
دختر گفت:
مراقب باشید. از آن چراغ ها که به سوریه بردید به مستراح نزنید!
گاستین گیج تر می شود.
می پرسد:
چه می گویی؟
از چه حرف می زنی؟
باز سر مستراح مقاله خواندی؟
دختر با همان حال منقلب و شاعرانه تکرار می کند:
مراقب باشید .... چلچراغ هایتان سفیر تاریکی ست. برای روشنی، خاموش شان کنید!
گاستین می گوید:
خیلی وقت است که دیگر در فرانسه چلچراغ رایج نیست.
چراغ کم مصرف تولید می شود.
دختر می گوید:
بله در فرانسه مصرف نمی کنید.
می سازید و می فروشید.
به خارج از فرانسه.
گاستین:
چه می سازیم و می فروشیم؟
دختر :
چلچراغ های آتش و مرگ .... جنگنده!
اولاند به امارات سفر کرده است با باری از چلچراغ ... جنگنده!
گاستین با بی حوصلگی نفسش را بیرون می دهد و می گوید :اوووف .... پس درست حدس زده بودم . دوباره توی مستراح مقاله خواندی
بله در اخبار دیدم . . انگار هیچ جوری نمی توانی ساده و واضح حرف بزنی
هوا خوبه ... میای پیاده روی؟
هوای تازه برای تسکین بیماری شعر خوب است.
بعد از سه ربع ساعت.
با چشم هایی گرد و حالی منقلب.
مستقیم به آشپزخانه رفت.
مقابل گاستین ایستاد و بی مقدمه گفت:
مستراح، جهان شده است!
چشم های گاستین هم گرد شد.
نه با حالی منقلب بلکه با حالتی گیج و منگ.
پرسید:
یعنی چگونه شده است؟
دختر گفت:
تاریک .... تاریک .... چون جهان!
گاستین گفت:
نگران نباش. چراغش سوخته است. عوض می کنم.
دختر گفت:
مراقب باشید. از آن چراغ ها که به سوریه بردید به مستراح نزنید!
گاستین گیج تر می شود.
می پرسد:
چه می گویی؟
از چه حرف می زنی؟
باز سر مستراح مقاله خواندی؟
دختر با همان حال منقلب و شاعرانه تکرار می کند:
مراقب باشید .... چلچراغ هایتان سفیر تاریکی ست. برای روشنی، خاموش شان کنید!
گاستین می گوید:
خیلی وقت است که دیگر در فرانسه چلچراغ رایج نیست.
چراغ کم مصرف تولید می شود.
دختر می گوید:
بله در فرانسه مصرف نمی کنید.
می سازید و می فروشید.
به خارج از فرانسه.
گاستین:
چه می سازیم و می فروشیم؟
دختر :
چلچراغ های آتش و مرگ .... جنگنده!
اولاند به امارات سفر کرده است با باری از چلچراغ ... جنگنده!
گاستین با بی حوصلگی نفسش را بیرون می دهد و می گوید :اوووف .... پس درست حدس زده بودم . دوباره توی مستراح مقاله خواندی
بله در اخبار دیدم . . انگار هیچ جوری نمی توانی ساده و واضح حرف بزنی
هوا خوبه ... میای پیاده روی؟
هوای تازه برای تسکین بیماری شعر خوب است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر