جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

غریزی زندگی کردن

گمونم که :
هر امری که تبدیل به ارزشی اجتماعی بشه در خطر از دست رفتن هم قرار می گیره .
در
خطر سطحی زدگی برای فرد .... گم شدن ... دور شدن فرد از خودش.
از کتاب خوندن تا شاد جلوه کردن
.
از ذکر مصیبت گوش کردن تا اشک ریختن
.
از این وجه، فرهنگ هم می تونه تبدیل به یک عامل بازدارنده در مقابل فرد بشه
.
فرد رو لابه لای ارزش های اجتماعی از خودش دور کنه
.

در سلطه مستتر و ناپیدای ارزش های فرهنگی و اجتماعی، غریزی زندگی کردن سخت می شه
. پیش از هر چیز به خاطر فاصله ای که بین ناخودآگاه و خودآگاه آدم می اندازه و نه لزوما به خاطر عدم هماهنگی با جامعه.

غریزی زندگی کردن به معنی مقابله با دیگری نیست
.
به معنی زندگی در غار نیست
.
تحقیر جمع نیست
.
انکار ارزش های بقیه نیست
.
بلکه فقط به معنی کشف طبیعت درونی و امکان بروز دادن بهش هست
.

کتاب خوندن از روی کنجکاوی و نه از روی عادت فرهنگی
.
شاد بودن به طور لحظه ای و نه از روی تربیت ِ مبتنی بر ارزش دهی به شادی
.
گریه کردن به خاطر اندوه که کیفیتی ست انسانی و غیر قابل حذف
.
امید داشتن بر حسب آدم بودن و نه بر حسب آموزش دادن
.
حتی نا امید شدن ... برحسب زندگی که سخته .... که سختی یک واقعیت ِ تنیده شده با ماده است
.

غریزی زندگی کردن برای  من غایت زندگی ست
.
قرار دادن خود در یک مسیر طبیعی از تعامل با پیرامون.
اجازه دادن به جریان متنوع احساسات در وجود ... کشف و تجربشون .... به طور طبیعی و نه از روی ارزش های اجتماعی یا آموزش
 های اجباری.

۱ نظر:

  1. این پستتون یکی از عمیق ترین و اصیل ترین افکاریه که مدت زیادیه که بصورت یه اندیشه همیشه ته ذهنم بود. نمیدونستم چیه اما میدونستم که لذت های زندگی رو تا حد یه ادا مبتذل میکنه! حتی بعضی وقتا تعجب میکردم که چرا چیزی که قبلا اونقدر بهم لذت میداد دیگه اون کاربرد گذشته رو نداره. امیدوارم با اینجور نگاه کردن بتونیم بهتر و بیشتر زندگی کنیم :)
    ازتون بخاطر این و بقیه نوشته های خوبتون ممنون (با اینکه بضیاش از دنیای ذهنیه من خیلی دوره)

    پاسخحذف