جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

عکس ها و عددها

یه هفته است کل ونگ (درگیر) سرجمع کردن مدارک لازم برای تبدیل گواهینامم هستم.
امروز با سلام و صلوات رفتم اداره مربوطه نوبت گرفتم.
بعد از یه ساعت نوبتم شد.
خانمه، آدم خوش برخورد و با حالی بود.
مدارک رو گرفت. از جمله گواهینامه ایرانم .
یه نگاهی به عکس روگواهینامه ایرانم کرد که خوب قاعدتا با حجابه ، بعد یه نگاه بامزه و سرخوش و کنجکاو هم به هیکلم کرد که خوب بازهم قاعدتا بی حجابه.
یه لبخند نمکی و ناز زد و گفت الان بر می گردم.
رفت پشت پارتشن کاریش و بعد از چند ثانیه صدای خنده های آروم، دیدم دو تا خانم دیگه از همکارهاش هم سرک کشیدن اینور طرف من .... با نگاه های کنجکاو و لبخندهای ملیح.
خوب البته حق دارن .
خدایی هیچ نسبتی بین اون عکس واین آدم نیست.
عکس روی گواهینامم عینهو میتی هست که از قبر افتاده بیرون.
یه نوار باریک سیاه کنارش کم داره.
بیشتر مناسب ِ مراسم ختمه تا عکس ِ روی کارت هویت.
از اینا که کنارش می نویسن :
مرحومه مغفوره ، مادر مهربان، همسر فداکار ، فرزند ناکام و اینا .
یه صورت رنگ پریده با یک نگاه ِ بی معنی و گم شده در فضا.
فاقد ِ هرگونه حسی.
عینهو تصویر مرده ای که اما نفس می کشه.
یادمه تو ایران دوبار رفتم عکس گرفتم تا بالاخره قبول کردن.
عکس اولم یه خورده موهام دیده می شد گفتن قبول نیست.
دفعه دوم که رفتم عکاسی، به قدر مطلوب ِ شرع ِ مقدس از خودم تهی شدم تا عکسم پذیرفته شد.
خلاصه عزیزان با عکس گواهینامه ایرانی ما سرگرم شده بودن.
اما داستان به هم اینجا ختم نشد.
خانم مسئول ازم عکس جدید برای روی گواهینامه فرانسم خواست.
دادم.
یه نگاه نگاهی به عکس کرد و بعد به من.
پرسید این عکس رو کی گرفتین ؟
گفتم دیروز.
گفت : واقعا؟
گفتم: بله ... به امام هشتوم( تیکه دوم رو تو دلم گفتم)
خانم دوباره بهم نگاه کرد و دوباره لبخند زد.
اینبار به نظرم در لبخندش حسی از تاسف بود.
شاید داشت به بی رحمی اون دستگاه های عکاسی اتوماتی فکر می کرد که در ازای پنج یورو همه ی دانش ِ فیزیک ِ اپتیک درشون به کار رفته تا کک و مک ها و چین و چروک های صورت آدم رو به واضح ترین و بی رحمانه ترین حد ممکن روی کاغذ ثبت کنن.
و درست همون لحظه که به نگاه های کنجکاو، بازیگوش و متاثرش روی عکس های خودم نگاه می کردم، متوجه شدم چقدر واقعیت های ما از عکس های ما دوره.
به طور خاص عکس های روی کارت های شناسایی مون!
عکس هایی که قراره ما رو شناسایی کنن.
خوب البته که می کنن ... شناسایی که در اعداد خلاصه می شه.
شماره شناسنامه .... شماره پاسپورت ... شماره گواهینامه.
عددهایی دراز متشکل از شماره های درهم برهم و خالی از هر حسی.
می دونین،
چنین شناسه هایی با چنان عکس هایی تناسب داره.
پس چرا متاسف باشیم که عکسهامون زشت تر یا بی معنی تر از خودمون افتاده؟!
معنایی که برای زندگی در ساختارهای اجتماعی داریم چیزی بیشتر از چند عدد دراز و درهم و برهم نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر