جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۸ آبان ۴, شنبه

خاطرات تعمیرکار - بلوند ِ برنزه ی صدا مخملی!

پراسترس ترین قسمت کارم وقتی هست که کسی تو کابین هست و آسانسور خراب می شه.
ماکزیمم ۴۵ دقیقه فرصت دارم خودم رو برسونم و از تو کابین درشون بیارم.
یعنی انرژی روانی ازم می گیره که نگو و نپرس.
البته گاهی هم انرژی کیهانی و ملکوتی برمی گردونه که خدا نصیب همه ی عزیزان کنه.
یه نمونه اش رو می گم ، متوجه می شید چرا علی رغم این همه فشار روانی اینقدر این کار جذاب و دوست داشتنی هست.
گوشیت آژیر می کشه که یکی تو کابین گیر کرده.
تو هوای شرجی، زیر ذق آفتاب خودت رو مث دله دیوانه ها از اینور شهر می رسونی اون ور شهر.
می رسی به آسانسور.
اعلام حضور می کنی ...به آدم داخل کابین اطمینان و آرامش می دی که به زودی درش میاری، این در حالیه که خودت داری مثل سیر وسرکه می جوشی و نگران هستی که با چه مدل آسانسور ی روبه رو هستی.
خلاصه به هر بدبختی هست می پری رو سقف کابین و در و باز می کنی ... در که باز می شه ای خدااااا
بلوند باشه ، برنزه باشه ، کشیده باشه ، صداش هم عینهو مخمل باشه.
تازه اون آخرش هم به جای خداحافظی با یه لبخند ویرانگر بگه :
به امید دیدار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر