بذارین با یه سئوال شروع کنم:
واژه برادری در زبان فارسی چه مفاهیمی رو به ذهن شما متبادر می کنه؟
برای من هم خونی و هم خانوادگی.
در شعار سه گانه انقلاب فرانسه - آزادی، برابری، برادری - مبهم ترین واژه برای من «برادری» بود.
با خودم فکر می کردم این واژه متضمن چه ارزشی در انقلاب و جمهوریهای فرانسه بوده و هست؟
راستش تا مدت ها با خودم تصور می کردم احتمالا یک ژست اخلاقی بوده در کوران جوزدگی انقلاب اما کاملا اشتباه می کردم.
واقعیت اینه که من این واژه رو با بستر فرهنگی خودم معنا می کردم اما چند روز پیش به لطف دوستی روی دیکشنری اینترنتی
Linternaute
با ابعاد عمیق مفهوم این واژه در زبان و فرهنگ فرانسه آشنا شدم.
با دیدن هم خانواده ها و هم معنی های این واژه انگار دوباره بهم یادآوری شد که واژه ای در این زبان، فرهنگ و مملکت بدون تعریف دقیق و روشن یا زمینه ای فلسفی ، و صرفا از روی لفظ پردازی ، تقریبا محاله وارد سیستم اجتماعی شده باشه.
شاید برای شما هم جالب باشه.
خوب ما در واقع در حال جستجو فعل ِ
S'entendre
بودیم. به معنی شنیدن یکدیگر که به معنی موافق بودن و هم داستانی هم به کار می ره.
برامون خیلی جالب بود که در دیکشنری مذکور فعلی رو به عنوان مترادف این کلمه ذکر کرده بود که از ریشه کلمه برادری است.
فعل :
Fraterniser
که شاید بشه برادری کردن معناش کرد.
به عبارتی شنیدن یکدیگر، موافق شدن با دیگری و برادری کردن هر سه در زبان فرانسه هم معنی هم قرار گرفتن.
ضمن اینکه در مترادف های فعل برادری کردن:
همدلی و یکپارچه شدن هم ذکر شده است.
تعدادی از این هم معنی ها با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی هم مشترکه اما آنچه در این میان برای من از همه جالبتر و قابل تامل تر بود ، مترادف بودن برادری کردن با شنیدن یک دیگر است.
نکته زیبا و ظریفی در فعل
S’entendre
وجود داره که توجه بهش می تونه جالب باشه. این فعل در واقع جزو افعال بازتابی هست.
بذارین با ذکر مثال داستان رو کوتاه کنم. جمله :
Je m’entend avec toi
یعنی من با تو موافقم اما ترجمه تحت الفظی این جمله می تونه به شناخت هسته های فلسفی زبان فرانسه کمک کنه.
من خودم را با تو شنیدم. (و بنابراین با تو هم داستانم)
یعنی در گفتگو با تو من به شناختی از خودم رسیدم که با تو مشترکه.
در نمونه هایی از این دست می توان تمایل آشکاری رو به یک ارزش فرهنگی – که خود محصول زبان هست- رو مشاهده کرد.
ارزش گفتار، گفتگو و درنتیجه وضوح.
یافتن خود در دیگری نه با سکوت که با گفتگو.
هم داستان شدن چون دو برادر.
اینکه برادری نه صرفا با هم خونی بلکه با همدلی - هم داستانی- هم قابل تحقق است و پیش نیاز همدلی نه فقط همخونی بلکه شنیدن دیگری ست!
این مجموعه واژه ها بلافاصله در ذهن من مفهوم عمیق و فلسفی تلرانس رو متبادر می کنه.
واژه ای که من ابتدا فکر می کردم میشه معادل تحمل معناش کرد اما به قول درست دوستی مفهوم تلرانس معادلی در زبان فارسی نداره.
واژه تلرانس منتج از یک مفهوم عمیق عقلانی- فلسفی مبنی بر همزیستی ِ منسجم و صلح آمیز است حال آنکه واژه تحمل متضمن یکپارچگی نیست و بلکه صرفا کنار آمدن است.
همه ی این واژه ها و مفاهیم از دید من ریشه در یک نگاه تیز عقلانی داره.
عقلانیتی که واژه های نو و مفاهیم نو رو می سازه.
عقلانیتی که تونسته از نگاه مرتجع قوم و قبیله گری و هم خونی فرا بره و معنایی جدید از برادری را با ضرورت شنیدن دیگری، هم داستانی و یکپارچگی در عین تفاوت، تنوع و تکثر خلق کنه.
برادری مبتنی بر تلرانس و تعقل و نه صرفا هم خونی ، هم فکری یا احساس و عواطف.
شعارها گویای ارزش های بنیادی جوامع هستند.آزادی، برابری ، برادری و یکپارچگی ، واژه هایی بسیار مرسوم بر در و دیوارهای شهرهای فرانسه هستند. مفاهیمی و ارزش هایی که می شه به وضوح تلاش برای تحقق شون رو در ساختارهای اجتماعی هم مشاهده کرد.مثل نظام بیمه ی فراگیر.
نمی توان شالوده ی عقلانی - فلسفی در فرهنگ این کشور را که به مفاهیمی انسانی رسیده است را نادیده گرفت یا انکار کرد.فرهنگی که به اعتبار طبیعت عقل، پویا ست و خلاق مفاهیم نو.چنانکه این پویایی را می توان در شعار جمهوری های فرانسه هم مشاهده کرد:
به شعار سه گانه ی انقلاب فرانسه - آزادی، برابری، برادری - امروز مفهوم چهارمی هم اضافه شده است:یکپارچگی.مفهومی که عملا می توان تلاش برای تحقق و عینی کردن آن را در ساختارهای اجتماعی هم مشاهده کرد.چه باک اگر با نقائصی چه نقص جزئی طبیعی از ساختار است!
واژه برادری در زبان فارسی چه مفاهیمی رو به ذهن شما متبادر می کنه؟
برای من هم خونی و هم خانوادگی.
در شعار سه گانه انقلاب فرانسه - آزادی، برابری، برادری - مبهم ترین واژه برای من «برادری» بود.
با خودم فکر می کردم این واژه متضمن چه ارزشی در انقلاب و جمهوریهای فرانسه بوده و هست؟
راستش تا مدت ها با خودم تصور می کردم احتمالا یک ژست اخلاقی بوده در کوران جوزدگی انقلاب اما کاملا اشتباه می کردم.
واقعیت اینه که من این واژه رو با بستر فرهنگی خودم معنا می کردم اما چند روز پیش به لطف دوستی روی دیکشنری اینترنتی
Linternaute
با ابعاد عمیق مفهوم این واژه در زبان و فرهنگ فرانسه آشنا شدم.
با دیدن هم خانواده ها و هم معنی های این واژه انگار دوباره بهم یادآوری شد که واژه ای در این زبان، فرهنگ و مملکت بدون تعریف دقیق و روشن یا زمینه ای فلسفی ، و صرفا از روی لفظ پردازی ، تقریبا محاله وارد سیستم اجتماعی شده باشه.
شاید برای شما هم جالب باشه.
خوب ما در واقع در حال جستجو فعل ِ
S'entendre
بودیم. به معنی شنیدن یکدیگر که به معنی موافق بودن و هم داستانی هم به کار می ره.
برامون خیلی جالب بود که در دیکشنری مذکور فعلی رو به عنوان مترادف این کلمه ذکر کرده بود که از ریشه کلمه برادری است.
فعل :
Fraterniser
که شاید بشه برادری کردن معناش کرد.
به عبارتی شنیدن یکدیگر، موافق شدن با دیگری و برادری کردن هر سه در زبان فرانسه هم معنی هم قرار گرفتن.
ضمن اینکه در مترادف های فعل برادری کردن:
همدلی و یکپارچه شدن هم ذکر شده است.
تعدادی از این هم معنی ها با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی هم مشترکه اما آنچه در این میان برای من از همه جالبتر و قابل تامل تر بود ، مترادف بودن برادری کردن با شنیدن یک دیگر است.
نکته زیبا و ظریفی در فعل
S’entendre
وجود داره که توجه بهش می تونه جالب باشه. این فعل در واقع جزو افعال بازتابی هست.
بذارین با ذکر مثال داستان رو کوتاه کنم. جمله :
Je m’entend avec toi
یعنی من با تو موافقم اما ترجمه تحت الفظی این جمله می تونه به شناخت هسته های فلسفی زبان فرانسه کمک کنه.
من خودم را با تو شنیدم. (و بنابراین با تو هم داستانم)
یعنی در گفتگو با تو من به شناختی از خودم رسیدم که با تو مشترکه.
در نمونه هایی از این دست می توان تمایل آشکاری رو به یک ارزش فرهنگی – که خود محصول زبان هست- رو مشاهده کرد.
ارزش گفتار، گفتگو و درنتیجه وضوح.
یافتن خود در دیگری نه با سکوت که با گفتگو.
هم داستان شدن چون دو برادر.
اینکه برادری نه صرفا با هم خونی بلکه با همدلی - هم داستانی- هم قابل تحقق است و پیش نیاز همدلی نه فقط همخونی بلکه شنیدن دیگری ست!
این مجموعه واژه ها بلافاصله در ذهن من مفهوم عمیق و فلسفی تلرانس رو متبادر می کنه.
واژه ای که من ابتدا فکر می کردم میشه معادل تحمل معناش کرد اما به قول درست دوستی مفهوم تلرانس معادلی در زبان فارسی نداره.
واژه تلرانس منتج از یک مفهوم عمیق عقلانی- فلسفی مبنی بر همزیستی ِ منسجم و صلح آمیز است حال آنکه واژه تحمل متضمن یکپارچگی نیست و بلکه صرفا کنار آمدن است.
همه ی این واژه ها و مفاهیم از دید من ریشه در یک نگاه تیز عقلانی داره.
عقلانیتی که واژه های نو و مفاهیم نو رو می سازه.
عقلانیتی که تونسته از نگاه مرتجع قوم و قبیله گری و هم خونی فرا بره و معنایی جدید از برادری را با ضرورت شنیدن دیگری، هم داستانی و یکپارچگی در عین تفاوت، تنوع و تکثر خلق کنه.
برادری مبتنی بر تلرانس و تعقل و نه صرفا هم خونی ، هم فکری یا احساس و عواطف.
شعارها گویای ارزش های بنیادی جوامع هستند.آزادی، برابری ، برادری و یکپارچگی ، واژه هایی بسیار مرسوم بر در و دیوارهای شهرهای فرانسه هستند. مفاهیمی و ارزش هایی که می شه به وضوح تلاش برای تحقق شون رو در ساختارهای اجتماعی هم مشاهده کرد.مثل نظام بیمه ی فراگیر.
نمی توان شالوده ی عقلانی - فلسفی در فرهنگ این کشور را که به مفاهیمی انسانی رسیده است را نادیده گرفت یا انکار کرد.فرهنگی که به اعتبار طبیعت عقل، پویا ست و خلاق مفاهیم نو.چنانکه این پویایی را می توان در شعار جمهوری های فرانسه هم مشاهده کرد:
به شعار سه گانه ی انقلاب فرانسه - آزادی، برابری، برادری - امروز مفهوم چهارمی هم اضافه شده است:یکپارچگی.مفهومی که عملا می توان تلاش برای تحقق و عینی کردن آن را در ساختارهای اجتماعی هم مشاهده کرد.چه باک اگر با نقائصی چه نقص جزئی طبیعی از ساختار است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر