دیشب در خلال گفتگو با جوان عاشق و دردمندی متوجه نکته ای شدم.
یا شاید بهتره بگم اشتباهی رایج و تخریبگر در روابط عاطفی.
چه اشتباهی؟
این اشتباه:
جایگزین کردن «راه حل دادن» یا «تحلیل کردن»یکدیگر به جای «بیان خود».
متوجه شدم این جوان در دنیای ذهنی خودش برنامه های بلند بالایی در رابطه با زندگی و معشوقش داشته اما تحت فشار شرایط و حواشی به جای «بیان خود»ش سکوت می کرده و فکر می کرده با این سکوت مانع از انتقال فشار به طرف مقابلش می شه اما در واقع این سکوت در طرف مقابل تعبیر به بی توجهی شده بوده.
یعنی طرف مقابل هم همون اشتباه رو تکرار می کرده.
تحلیل و تفسیر یک رابطه انسانی نه بر اساس وضوح حاصل از گفتگو بلکه بر اساس سکوت!
بر اساس ذهنیات و تفسیرهای شخصی و ایزوله.
یا شاید بهتره بگم اشتباهی رایج و تخریبگر در روابط عاطفی.
چه اشتباهی؟
این اشتباه:
جایگزین کردن «راه حل دادن» یا «تحلیل کردن»یکدیگر به جای «بیان خود».
متوجه شدم این جوان در دنیای ذهنی خودش برنامه های بلند بالایی در رابطه با زندگی و معشوقش داشته اما تحت فشار شرایط و حواشی به جای «بیان خود»ش سکوت می کرده و فکر می کرده با این سکوت مانع از انتقال فشار به طرف مقابلش می شه اما در واقع این سکوت در طرف مقابل تعبیر به بی توجهی شده بوده.
یعنی طرف مقابل هم همون اشتباه رو تکرار می کرده.
تحلیل و تفسیر یک رابطه انسانی نه بر اساس وضوح حاصل از گفتگو بلکه بر اساس سکوت!
بر اساس ذهنیات و تفسیرهای شخصی و ایزوله.
بذارین سعی کنم با تمثیل های مهندسی نقصان مورد نظر رو توصیف کنم.
برای تحلیل یک سیستم مکانیکی پیش از هر چیز نیاز به داده های اولیه از اجزا سیستم هست.
نمی شه یک سیستم رو فارغ از اجزائش تحلیل کرد و براش راه حل فرموله کرد.
هر گونه استنتاج، راه حل و تصمیمی که تهی از داده های اولیه ی واقعی و بر اساس داده های ذهنی باشه بی ثمر و بلکه مخربه.
برای تحلیل یک سیستم مکانیکی پیش از هر چیز نیاز به داده های اولیه از اجزا سیستم هست.
نمی شه یک سیستم رو فارغ از اجزائش تحلیل کرد و براش راه حل فرموله کرد.
هر گونه استنتاج، راه حل و تصمیمی که تهی از داده های اولیه ی واقعی و بر اساس داده های ذهنی باشه بی ثمر و بلکه مخربه.
روابط عاطفی هم مستثنی از این قاعده کلی نیست.
در تحلیل روابط عاطفی و انسانی، داده های اولیه معلوم و حاصل نمی شه الا با گفتگو و بیان خود.
مشکل رایج اینه که خیلی از ما به جای «بیان خود» مدام در حال «بیان نتیجه گیری های خود درباره دیگری» هستیم.
در تحلیل روابط عاطفی و انسانی، داده های اولیه معلوم و حاصل نمی شه الا با گفتگو و بیان خود.
مشکل رایج اینه که خیلی از ما به جای «بیان خود» مدام در حال «بیان نتیجه گیری های خود درباره دیگری» هستیم.
ما ناخودآگاه خودمون رو برای دیگری معلوم و واضح فرض می کنیم چرا که در ذهن خودمون برای خودمون ارزش ها و نگاهمون به زندگی معلوم، منطقی و واضحه.
مدام دیگران رو دعوت به منطقی بودن می کنیم و در ضمن در همان حال فکر می کنیم خودمون هم خیلی منطقی و واضح هستیم اما باید به نکته ای توجه داشت:
درسته که منطق ساختاری ثابت داره اما این ساختار ثابت در آدم های متفاوت بر ارزش های متفاوت بنا می شه.
به عبارتی دو نفر ممکنه کاملا با ساختاری منطقی حرف بزنند اما باز هم حرف یکدیگر و نفهمند چرا که آن ساختار ثابت منطقی بر زیربنایی از ارزش های شخصی ِ متفاوت سوار شده.
در این حالت نقص و چالش موجود نه در فقدان «منطق» بلکه در فقدان شناخت ارزش های زیربنایی دیگریست.
ارزش های زیربنایی که در اینجا معادل با داده های اولیه از اجزائ سیستم است.
مدام دیگران رو دعوت به منطقی بودن می کنیم و در ضمن در همان حال فکر می کنیم خودمون هم خیلی منطقی و واضح هستیم اما باید به نکته ای توجه داشت:
درسته که منطق ساختاری ثابت داره اما این ساختار ثابت در آدم های متفاوت بر ارزش های متفاوت بنا می شه.
به عبارتی دو نفر ممکنه کاملا با ساختاری منطقی حرف بزنند اما باز هم حرف یکدیگر و نفهمند چرا که آن ساختار ثابت منطقی بر زیربنایی از ارزش های شخصی ِ متفاوت سوار شده.
در این حالت نقص و چالش موجود نه در فقدان «منطق» بلکه در فقدان شناخت ارزش های زیربنایی دیگریست.
ارزش های زیربنایی که در اینجا معادل با داده های اولیه از اجزائ سیستم است.
بدون شناخت ارزش های زیربنایی یکدیگر نمی توان تحلیل های درست و دقیق از چالش های موجود در سیستم های روابط عاطفی کرد.
و برای شناخت ارزش های یکدیگر هیچ راهی جز بیان خود وجود ندارد.
باید به طرف مقابل شانس آشنا شدن با ارزش های درونی خود را داد.
باید دانست، فهمید و پذیرفت که گاه ارزش های درونی دو نفر می توانند بسیار متفاوت باشند.
ارزش هایی مثل پول، اعتبار مدرک یا رشته تحصیلی که برای بسیاری بدیهی هستند برای کسانی هم می توانند کاملا در فرع باشند.
و برای شناخت ارزش های یکدیگر هیچ راهی جز بیان خود وجود ندارد.
باید به طرف مقابل شانس آشنا شدن با ارزش های درونی خود را داد.
باید دانست، فهمید و پذیرفت که گاه ارزش های درونی دو نفر می توانند بسیار متفاوت باشند.
ارزش هایی مثل پول، اعتبار مدرک یا رشته تحصیلی که برای بسیاری بدیهی هستند برای کسانی هم می توانند کاملا در فرع باشند.
ما می تونیم متواضعانه خودمون رو بیان کنیم به جای اینکه خودمحورانه راه حل بدیم،
می تونیم صبورانه دیگری رو بشنویم و بشناسیم به جای اینکه
عجولانه دیگری رو تحلیل کنیم و فرموله.
می تونیم عاقلانه تر خود رو ببینیم به جای اینکه دیگری رو دعوت کنیم به منطقی تر بودن.
منطقی تر بودنی که تهی از توانایی ِ دیدن ارزش های دیگریست لزوما عاقلانه نیست!
می تونیم صبورانه دیگری رو بشنویم و بشناسیم به جای اینکه
عجولانه دیگری رو تحلیل کنیم و فرموله.
می تونیم عاقلانه تر خود رو ببینیم به جای اینکه دیگری رو دعوت کنیم به منطقی تر بودن.
منطقی تر بودنی که تهی از توانایی ِ دیدن ارزش های دیگریست لزوما عاقلانه نیست!
دوست دارم تکرار کنم.
اشتباهی رایج در روابط عاطفی وجود داره.
بیان نکردن خود و اما به جای آن بسیار تحلیل کردن ِ دیگری و راه حل دادن.
راه حل های بی ثمر و بلکه دل آزاردهنده چراکه برآمده از ارزش های درونی خود ما هستند و نه دیگری.
به عبارتی دیگر بیشتر خود محورانه هستند تا دیگر بینانه!
اشتباهی رایج در روابط عاطفی وجود داره.
بیان نکردن خود و اما به جای آن بسیار تحلیل کردن ِ دیگری و راه حل دادن.
راه حل های بی ثمر و بلکه دل آزاردهنده چراکه برآمده از ارزش های درونی خود ما هستند و نه دیگری.
به عبارتی دیگر بیشتر خود محورانه هستند تا دیگر بینانه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر