براتون پیش اومده آیا؟
اینکه از یه لبخند محو تنتون یخ ببنده ... وحشت کنید ... فرو بریزید و گنگ بشید !
از چی ؟
از حجم ِچگال یافته ی رذالت وقتی که با لباسی مرتب و فاخر مقابلتون ایستاده ... با زبان و ادبیاتی تمیز و مودب حرف می زنه و شادمانی پلیدش از بیچارگی ِ دیگری ناگهان با لبخندی محو و برق نگاهی فاش می شه.
چی می گم؟
مرد میانسال ِ با کلاس و تحصیل کرده و روشنفکر و مبادی آداب ِ خاصه ی طبقه ی بورژوا از سفر کاریش به الجزایر برگشته.
تعریف می کنه که :
قیمت نفت سقوط کرده.
این کشورهای نفت خیز که نونشون رو از نفت می خورن اوضاعشون بهم ریخته.
(اینجا چشم هاش برق می زنه)
تو الجزایر مقابل سفارت ترکیه، ترافیک سنگینی این روزها هست.
الجزایری ها جلوی سفارت ترکیه صف کشیدن و خودشون رو به جای سوری جا می زنن.
اینجوری می خوان خودشون رو به آلمان برسونن.
( به اینجا که می رسه پوزخند می زنه)
الجزایری ها رو با نفرت تلفظ می کنه، نفت رو با غیظ، آواره سوری رو با پوزخند.
بلند می شم.قبل از ترک میز می گم:شما پست ترین موجودی هستید که تا به امروز چنین از نزدیک ملاقاتش کردم.می رم ... می ترسم ... هنوز هم!
اینکه از یه لبخند محو تنتون یخ ببنده ... وحشت کنید ... فرو بریزید و گنگ بشید !
از چی ؟
از حجم ِچگال یافته ی رذالت وقتی که با لباسی مرتب و فاخر مقابلتون ایستاده ... با زبان و ادبیاتی تمیز و مودب حرف می زنه و شادمانی پلیدش از بیچارگی ِ دیگری ناگهان با لبخندی محو و برق نگاهی فاش می شه.
چی می گم؟
مرد میانسال ِ با کلاس و تحصیل کرده و روشنفکر و مبادی آداب ِ خاصه ی طبقه ی بورژوا از سفر کاریش به الجزایر برگشته.
تعریف می کنه که :
قیمت نفت سقوط کرده.
این کشورهای نفت خیز که نونشون رو از نفت می خورن اوضاعشون بهم ریخته.
(اینجا چشم هاش برق می زنه)
تو الجزایر مقابل سفارت ترکیه، ترافیک سنگینی این روزها هست.
الجزایری ها جلوی سفارت ترکیه صف کشیدن و خودشون رو به جای سوری جا می زنن.
اینجوری می خوان خودشون رو به آلمان برسونن.
( به اینجا که می رسه پوزخند می زنه)
الجزایری ها رو با نفرت تلفظ می کنه، نفت رو با غیظ، آواره سوری رو با پوزخند.
بلند می شم.قبل از ترک میز می گم:شما پست ترین موجودی هستید که تا به امروز چنین از نزدیک ملاقاتش کردم.می رم ... می ترسم ... هنوز هم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر