استاد کلهر که عمرش دراز باد به تندرستی و سربلندی، تشریف آورده اند فرانسه ... یک شبی هم در نانت رحل اقامت گزیدند و نواختند و ما را لرزاندند و رفتند.
یعنی خدا شاهده یک چیزی موگوم، یک چیزی موشنوفن.
ته سالن ، تنها نشسته بودم ... چشم بسته .... ارتعاش رو باید لمس کرد چه نیازی به چشم!
هم استاد دست به ساز برد به پهنای صورت اشک جاری شد ... چه رازیست .... چه رازیست در سیم و ساز و ارتعاش که چنین سیتوپلاسم های سلولی رو به رزنانس می رسونه ... چه رازیست؟
ارتعاش ِ سیم های کمانچه ی استاد رو عزیزی دیگر با سازی ترکی همراهی می کرد ... آن عزیزدیگر، استادی بود از سرزمین ترکیه .
استاد کرد و استاد ترک کنار هم نشسته بودند و به ضرب سیم ساز این خراسانی دیوانه رو به مرز گریبان چاک دادن رسانده بودن.
در همان حال آشفته حالی، سلول های خاکستری مغز اما همچنان فعال بودند.
اخبار این روزها در ذهنم ناخودآگاه مرور می شد.
ترکیه!
جایی که بین ترک و کرد، سر ِ زمین و مرز حمام خون به پاشده ، در اقلیم هنر اما فارغ از مرز و قوم و قبیله، سازها چه راه ها که به اندرون آدمیان نمی گشایند ...
می دونین،
چاره ها در سازها ست برای ما بیچارگان مانده در مرزها ی قوم و قبیله و پرچم!
یعنی خدا شاهده یک چیزی موگوم، یک چیزی موشنوفن.
ته سالن ، تنها نشسته بودم ... چشم بسته .... ارتعاش رو باید لمس کرد چه نیازی به چشم!
هم استاد دست به ساز برد به پهنای صورت اشک جاری شد ... چه رازیست .... چه رازیست در سیم و ساز و ارتعاش که چنین سیتوپلاسم های سلولی رو به رزنانس می رسونه ... چه رازیست؟
ارتعاش ِ سیم های کمانچه ی استاد رو عزیزی دیگر با سازی ترکی همراهی می کرد ... آن عزیزدیگر، استادی بود از سرزمین ترکیه .
استاد کرد و استاد ترک کنار هم نشسته بودند و به ضرب سیم ساز این خراسانی دیوانه رو به مرز گریبان چاک دادن رسانده بودن.
در همان حال آشفته حالی، سلول های خاکستری مغز اما همچنان فعال بودند.
اخبار این روزها در ذهنم ناخودآگاه مرور می شد.
ترکیه!
جایی که بین ترک و کرد، سر ِ زمین و مرز حمام خون به پاشده ، در اقلیم هنر اما فارغ از مرز و قوم و قبیله، سازها چه راه ها که به اندرون آدمیان نمی گشایند ...
می دونین،
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر