درمستند « محاکات غزاله علیزاده » ساخته پگاه آهنگرانی ، یه جا مسعود کیمیایی در توصیف روابط بین آدم ها ی اون محیط می گه :
آدم ها تو کلوزاپ هم بودن ... تو شلوغی و ازدحام، تو نمای درشت هم عاشق می شدن ، جدا می شدن ، میومدن ... می رفتن....
این توصیف خیلی جالب، ظریف و آشنا ست .
نشان از یک عدم توازن و هارمونی در روابط داره.
یک نقص.
فکر می کنیم وقتی کسی رو دوست داریم باس بچسبیم بهش ... نمای درشت ... چهره به چهره .
بعد از یه مدتی هم نمی فهمیم چرا همش ناراحت و دلزده هستیم ... با حسی از فرار.
لانگ شات نمی دیم بهم .... لانگ شات نفس رو بالا میاره ... نما می ده ... افق دید بازتر می ده ... از دیگری و از پیرامون.
چند وقت پیش دوست جوانی با حال خراب و عاصی از رابطه اش با دوست پسرش شکایت می کرد.
همش تکرار می کرد:
خسته شدم ... خسته شدم ... نمی فهمه ... نمی فهمه... هیچی نمی فهمه.
وقتی حرف می زد به نظر میومد از هم لبریز شدن.
فکر می کرد دوست داشتن و وفاداری یعنی اینکه همه علاقمندی هاش رو با دوست پسرش تقسیم کنه.
خوب طبیعتا پسره به همه اون موضوعات علاقمند نبود.
انگار ناخواسته باعث خستگی و دلزدگی هم شده بودن.
بهش گفتم :
به نظرم باید نقش دوستات رو پر رنگ تر کنی.
دوستان کمک بزرگی به حفظ یه رابطه می کنن.
یه سری از علاقمندی هات رو اشتباهی داری می بری پیش اون ... باید ببری پیش دوستات.
می دونین،
واقعیت اینه که هیچ دوآدمی به تنهایی برای هم کافی نیستن.
دوآدم میتونن برای هم خیلی جالب و دوست داشتنی باشن اما کافی نه!
کفایت در تعدد و تنوع حاصل می شه .... به گواه تفاوت و تنوع حیرت انگیز آدم ها با هم.
برای نگه داشتن جذابیت ِ کلوزآپ ِ یک چهره باس گاه گاهی هم شات داد .... مدیوم ... لانگ ....با دیگران ... افق ... و خود ... تنهایی!
با موندن توکلوزاپ هم قصه پیش نمی ره ... قصه تو یه نقطه درجا می زنه .
کلوزآپ تباه می شه!
از پی هر « چهره به چهره ، رو به رو ... » یه شات لازم هست .
آدم ها تو کلوزاپ هم بودن ... تو شلوغی و ازدحام، تو نمای درشت هم عاشق می شدن ، جدا می شدن ، میومدن ... می رفتن....
این توصیف خیلی جالب، ظریف و آشنا ست .
نشان از یک عدم توازن و هارمونی در روابط داره.
یک نقص.
فکر می کنیم وقتی کسی رو دوست داریم باس بچسبیم بهش ... نمای درشت ... چهره به چهره .
بعد از یه مدتی هم نمی فهمیم چرا همش ناراحت و دلزده هستیم ... با حسی از فرار.
لانگ شات نمی دیم بهم .... لانگ شات نفس رو بالا میاره ... نما می ده ... افق دید بازتر می ده ... از دیگری و از پیرامون.
چند وقت پیش دوست جوانی با حال خراب و عاصی از رابطه اش با دوست پسرش شکایت می کرد.
همش تکرار می کرد:
خسته شدم ... خسته شدم ... نمی فهمه ... نمی فهمه... هیچی نمی فهمه.
وقتی حرف می زد به نظر میومد از هم لبریز شدن.
فکر می کرد دوست داشتن و وفاداری یعنی اینکه همه علاقمندی هاش رو با دوست پسرش تقسیم کنه.
خوب طبیعتا پسره به همه اون موضوعات علاقمند نبود.
انگار ناخواسته باعث خستگی و دلزدگی هم شده بودن.
بهش گفتم :
به نظرم باید نقش دوستات رو پر رنگ تر کنی.
دوستان کمک بزرگی به حفظ یه رابطه می کنن.
یه سری از علاقمندی هات رو اشتباهی داری می بری پیش اون ... باید ببری پیش دوستات.
می دونین،
واقعیت اینه که هیچ دوآدمی به تنهایی برای هم کافی نیستن.
دوآدم میتونن برای هم خیلی جالب و دوست داشتنی باشن اما کافی نه!
کفایت در تعدد و تنوع حاصل می شه .... به گواه تفاوت و تنوع حیرت انگیز آدم ها با هم.
برای نگه داشتن جذابیت ِ کلوزآپ ِ یک چهره باس گاه گاهی هم شات داد .... مدیوم ... لانگ ....با دیگران ... افق ... و خود ... تنهایی!
با موندن توکلوزاپ هم قصه پیش نمی ره ... قصه تو یه نقطه درجا می زنه .
کلوزآپ تباه می شه!
از پی هر « چهره به چهره ، رو به رو ... » یه شات لازم هست .
عالی در یک کلام!
پاسخحذفسلامتی :)
حذف