در زندگی، تا این لحظه ، چیزی عمیق تر از شوق ِ اشتراک نیافته ام ... اشتراک ِ شادی ، هر چند کوچک اما واقعی.
اشتراک ِ حزن، که تلخ ست اما حقیقی .... ِ به اعتبار نادانی!
نادانی که نسبی ست و پیوسته ... پیوسته ی «ما» ... همه ی « ما».
«ما» که شادی می کند و اما همواره « نادان است » ... « تلخ است » ... «دردمند» ... و « بیچاره» !
بیچاره ی ِ درنیافتن ِ آن چرای ِ « بودن» .... « آمدن» ...« رفتن» .... « کجا رفتن؟!»
« درد» نقطه ی مشترک ِ همه ی «ما» ست ... « درد ِ بودن» ...«حزن ِ ندانستن» ... با این همه
« شادی» ها .... در ِ«لحظه» ها .... گورا باد بر « ما» ... «ما» ، «من» های درهم ِ ناگزیر از هم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر