از فرهنگ لاکچری در ایران گفتم، اجازه بدید از مشاهده دیگه ای هم بگم.
فرهنگ خیریه در ایران.
در مدت یک ماه اقامتم بین دو شهر تهران و مشهد ، یکی از چشمگیرترین مشاهداتم فعالیت های اجتماعی مردم در امور اجتماعی و خیریه بود.
خانواده ای رو ندیدم که دستی در امور خیریه نداشته باشه.
از خیریه های محلی تا خانوادگی و حتی فردی.
از خیریه هایی که دانش آموزان مناطق محروم رو تحت پوشش می گرفتن تا خیریه های خانوادگی که کارگران خانگی شون رو حمایت مالی می کردن.
در کنار خیریه ها ، فعالیت های اجتماعی نیز چشمگیر بود.
از پناهگاه حیوانات تا گروه های کوچک حفاظت از طبیعت.
گروه های فامیلی و دوستانه ای که آخر هفته ها برای زباله زدایی از طبیعت گرد هم می آمدند.
رشد پناهگاه های حیوانات به واقع چشمگیر بود.
پیش تر روی اینترنت با این پناهگاه ها آشنا شده بودم اما فکر نمی کردم فعالیت هاشون تا این حد سازماندهی شده و برنامه ریزی شده و مرتب و جدی باشه.
دانشجوی جوانی ندیدم مگر آنکه در کنار درس، فعالیت اجتماعی و خیریه دیگه ای هم انجام می داد.
همه از شرایط سخت شکایت می کردند و اما همچنان ادامه می دادن.
حتی کسانی رو دیدم که کار خودشون رو به آب در هاون کوبیدن تشبیه می کردن و اما همچنان ادامه می دادن!
لاکچری بود، امور خیریه هم بود ... و هردو همراه با بسیار شکایت از بدی روزگار!
پرسشی نامربوط در ذهن داشتم با پاسخی روشن.
لاکچری وامور خیریه ؟! ... آیا این یک تناقض بود؟
پاسخ همراه با پرسش برای من روشن بود:
نه! ... این یک تناقض نبود ، یک تضاد بود .
یک روحیه ی تاریخی دیرینه ...
تضادها نافی یکدیگر نیستند ، کنار یکدیگرند.
ایران ، سرزمین تضادها!
فرهنگ خیریه در ایران.
در مدت یک ماه اقامتم بین دو شهر تهران و مشهد ، یکی از چشمگیرترین مشاهداتم فعالیت های اجتماعی مردم در امور اجتماعی و خیریه بود.
خانواده ای رو ندیدم که دستی در امور خیریه نداشته باشه.
از خیریه های محلی تا خانوادگی و حتی فردی.
از خیریه هایی که دانش آموزان مناطق محروم رو تحت پوشش می گرفتن تا خیریه های خانوادگی که کارگران خانگی شون رو حمایت مالی می کردن.
در کنار خیریه ها ، فعالیت های اجتماعی نیز چشمگیر بود.
از پناهگاه حیوانات تا گروه های کوچک حفاظت از طبیعت.
گروه های فامیلی و دوستانه ای که آخر هفته ها برای زباله زدایی از طبیعت گرد هم می آمدند.
رشد پناهگاه های حیوانات به واقع چشمگیر بود.
پیش تر روی اینترنت با این پناهگاه ها آشنا شده بودم اما فکر نمی کردم فعالیت هاشون تا این حد سازماندهی شده و برنامه ریزی شده و مرتب و جدی باشه.
دانشجوی جوانی ندیدم مگر آنکه در کنار درس، فعالیت اجتماعی و خیریه دیگه ای هم انجام می داد.
همه از شرایط سخت شکایت می کردند و اما همچنان ادامه می دادن.
حتی کسانی رو دیدم که کار خودشون رو به آب در هاون کوبیدن تشبیه می کردن و اما همچنان ادامه می دادن!
لاکچری بود، امور خیریه هم بود ... و هردو همراه با بسیار شکایت از بدی روزگار!
پرسشی نامربوط در ذهن داشتم با پاسخی روشن.
لاکچری وامور خیریه ؟! ... آیا این یک تناقض بود؟
پاسخ همراه با پرسش برای من روشن بود:
نه! ... این یک تناقض نبود ، یک تضاد بود .
یک روحیه ی تاریخی دیرینه ...
تضادها نافی یکدیگر نیستند ، کنار یکدیگرند.
ایران ، سرزمین تضادها!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر