از من به شما نصیحت هیچ وقت جلوی یه شیشه رفلکس به خودتون نگاه خریدار نکنین مخصوصا پنجره های رفلکس شرکتی که توش کار می کنین. چون ممکنه اون ورش ریس تون نشسته باشه و حرکات غریب شما رو ببینه.
چرا اینو می گم ؟
چون الان به سر خودم اومد.
نمی دونم به کدوم سوراخی خودم رو پنهون کنم از خجالت.
ماجرا:
بیلان نیم ساله ست.
گفتن بیاین که ریس می خواد بیلان بگیره از تون.
ما هم از شانتیه خاکی و خولی عینهو از جنگ برگشته ها رفتیم شرکت.
بیرون ساختمون گفتم بذار یه خورده راست و ریست کنم خودمو.
لامصب شیشه پنجره هم عینهو اینه دل معصومین ... صاف و تمیز.
از اون اینه ها که ادم وقتی مقابلش وامیسته نمی تونه ازش دل بکنه ... محو و حیرون خودش می شه.
هیچی دیگه هی جلوش خودمون رو تکوندیم و از زاویه های مختلف خودمون رو برانداز کردیم و هی قربون صدقه خودمون شدیم و بوسه ها برای خودمون فرستادیم.
یهو صدا زدنمون که بیا جلسه شروع شد.
اقا رفتیم تو اتاق دیدم پنجره لامصب هم جلو صندلی ریسه.
یعنی نفسم بند اومد از اون حرکاتی که کرده بودم.
فقط دیگه سپردم به رحم روزگار و شانس و تصادف.
ایشاالله که همش رو ندیده!
رفتم تو اتاق احوال پرسی کرد پرسید چطورین؟
گفتم خوبم .
گفت بله به نظر تو فرم هستین!
می دونین،
در برابر افتضاحات اینجوری هیچ راه حلی جز تلاش برای بیخیالی و فراموشی نیست.
نکنین همچین کارایی که بعدش مجبور به تلاس برای فراموشی بشین.... الزایمر خود خواسته!
از ما گفتن بود.
چرا اینو می گم ؟
چون الان به سر خودم اومد.
نمی دونم به کدوم سوراخی خودم رو پنهون کنم از خجالت.
ماجرا:
بیلان نیم ساله ست.
گفتن بیاین که ریس می خواد بیلان بگیره از تون.
ما هم از شانتیه خاکی و خولی عینهو از جنگ برگشته ها رفتیم شرکت.
بیرون ساختمون گفتم بذار یه خورده راست و ریست کنم خودمو.
لامصب شیشه پنجره هم عینهو اینه دل معصومین ... صاف و تمیز.
از اون اینه ها که ادم وقتی مقابلش وامیسته نمی تونه ازش دل بکنه ... محو و حیرون خودش می شه.
هیچی دیگه هی جلوش خودمون رو تکوندیم و از زاویه های مختلف خودمون رو برانداز کردیم و هی قربون صدقه خودمون شدیم و بوسه ها برای خودمون فرستادیم.
یهو صدا زدنمون که بیا جلسه شروع شد.
اقا رفتیم تو اتاق دیدم پنجره لامصب هم جلو صندلی ریسه.
یعنی نفسم بند اومد از اون حرکاتی که کرده بودم.
فقط دیگه سپردم به رحم روزگار و شانس و تصادف.
ایشاالله که همش رو ندیده!
رفتم تو اتاق احوال پرسی کرد پرسید چطورین؟
گفتم خوبم .
گفت بله به نظر تو فرم هستین!
می دونین،
در برابر افتضاحات اینجوری هیچ راه حلی جز تلاش برای بیخیالی و فراموشی نیست.
نکنین همچین کارایی که بعدش مجبور به تلاس برای فراموشی بشین.... الزایمر خود خواسته!
از ما گفتن بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر