جهان بیمار بود و آیینه معصوم!
۱۴۰۳ دی ۱۱, سهشنبه
سینما منجی تعطیلات سرد و بی روح آخر سال
تعطیلات تابستون، وقتی ایران بودم، نصف مشهد رو دعوت کردم که واس این یه هفته تعطیلات آخر سال تشریف بیارن کلبه درویشی ما در نانت بلکه با دوست «سبکی تحمل ناپذیر بار هستی» رو تو جاده های فرانسه سبک کنیم.
۱۴۰۳ دی ۷, جمعه
یوزپلنگ زنجیر پاره!
دیروز تو جاده یه چیزی دیدم که همینجور قفلش موندم.
۱۴۰۳ دی ۶, پنجشنبه
اون یکی صبای خوب
دیشب خواب خودم رو دیدم.
وقتی یه انیمیشن می پره می ره تو تاپ لیستت
« چیزی که الهام بخش بزرگترین خوبی های ما ست، دلیل بزرگترین شرهای ما هم هست.»
همچنان قفل شده در آرکین
فکر می کردم می تونم به درد و رنج دنیا خاتمه بدم.ولی وقتی تمام معادلات رو حل کردم، تنها چیزی که باقی موند دشت های تنهایی و عاری از رویا بودن. کمال و بی نقصی، ثمره خاصی نداره. پایان مسیر تلاش است. فقط تو می تونستی این رو نشونم بدی. »
پایان ِ یک شاهکار
گم شده در پرسش بی پاسخ!
نوشته تراپی لازم شدم!
۱۴۰۳ مهر ۷, شنبه
« دانه ی انجیر معابد »
« دانه ی انجیر معابد »
درباره وقایع دو سال گذشته ایران ، پس از کشته شدن مهسا، مطالب زیادی منتشر شد . هزاران ساعت تحلیل و خبر و تفسیر.
میلیون ها پست و کامنت و کلمه …. رسول اف اما در دو ساعت همه ی دو سال گذشته رو دوباره گذاشت جلو چشم ها با مروری موجز و نفسگیر ….
« دانه ی انجیر معابد » فقط یک فیلم نیست. پیش از هرچیز یک تحلیل عمیق جامعه شناسی از جامعه ایرانی ست که ریشه های ماجرا رو با ظرافت هنری سینما مقابل چشم و هوش بیننده قرار می ده.
فیلم استفاده ظریف و نکته بینانه ای از نمادها می کنه …. از اسم فیلم بگیر تا اسم آدم های فیلم و مکان ها .
استفاده از نمادها فقط وقتی در سینما موفق از کار در میاد که شخصیت پردازی و فیلمنامه درست و دقیق باشه …. به دور از کلیشه سازی و سیاه و سفید کردن مطلق آدم ها .
و این بارزترین ویژگی فیلم رسول اف هست … شخصیت های آشنا و ملموس در بستر دو سال دردناکی که همه باهم گذروندیم.
یکی از موجز ترین نمادهای فیلم ، اسم فیلم هست که در تیتراژ آغازین درباره این گونه ی عجیب انجیر توضیح نوشتاری به بیننده داده می شه و تازه در انتهای فیلم هست که متوجه می شی چرا رسول اف این اسم عجیب رو برای فیلمش انتخاب کرده …. دانه های شیوه زندگی نرمال در عصر ارتباطات، توسط پرندگان شبکه های مجازی در همه ی خانه های ایرانی پراکنده شده .
و خانه های خشتی و سست قدیمی با شیوه های زندگی مذهبی دیگه تاب مقابله با این گونه ی انجیر رو ندارند .
خانه ها از درون در حال تغییر هستند …. خانه های جدید توسط انجیرهای وحشی در دل خانه های کهنه ی ایرانی در حال تغییر طبیعت و اکوسیستم خانه هستند …. با کی دارین می جنگین؟ … با خانواده و فرزندان خودتون؟
یه جای فیلم مادر خانواده به دو دخترش می گه :
« همه ی عمر تلاش کردم کار به جایی نرسه که این روی پدرتون رو ببینید!»
و این دقیقا اتفاقی بود که دو سال گذشته برای خیلی از ما افتاد ….. ما روی ِ هیولایی ِ ایمان ِ جنایتکار ِ عزیزان ِ مذهبی مون رو در خونه هامون دیدیم!
بزرگترها مون … نزدیکترین آدم ها بهمون …. که تو گویی به روی چشم و جان جوان ایرانی کور و کر شده بودند اما اشک شون برای اون سربریده سر مشکشون …. چه مویه ی پلشتی برای گدایی دوزار ثواب آخرت و یک قرون شفای عاجل و یه چند من آبرو و اعتبار برای آن ایمان ِ آبرو از کف داده تون …. آبروی ایمان تون رفته ، می فهمید؟! …. روی خرابه های خرافه ی هزار ساله دیگه نمی شه راه رفت و دنبال حقیقت گشت، می فهمید؟! …. زیرپاتون پوکیده … خاک ِ خرابه است …. خالی شده ….. افتادین تو خرابه های خودتون … می فهمید؟ … یا هنوز هم اصرار به ایمان دارید؟
اصرار به ایمان …. ایمان تا حد بردن فرزند به مسلخ برای اثبات عشق به خدایی دیوانه و حسود و پریش .
چرا شما مومنان بر ما کافران خرده می گیرید که احترام دین تان را نگاه نمی داریم ؟!
د آخه لعنتی فقط کافیه یه دور از روی دینت با صدای بلند روخونی کنی تا متوجه بشی که توهین در ذات آموزه های دینی خودت هست .
این چه خدای دیوانه ی پریشی هست که برای اثبات ایمانت باید بچه ات رو ببری به مسلخ!
این چه مذهبی ست که با صدای اذون صبحش حکم اعدام اجرا می کنید .
این چه ایمانی ست که اینطور تبدیل به هیولاتون کرده …. هیولاهای کور وکر به فریاد ِ درد ِ فرزندان تون .
ببخشید! … قرار بود فقط فیلم رو معرفی کنم … اما فیلم همین بود…. همین تجربه ی دردناک ِمشترک … اون روی ِ دیگه ی ایمان تون که همیشه با احترام و عزت و تعارف و اینا ازمون مخفی بود، دو سال گذشته دیدیم!
کاش روزنه ای باقی گذاشته بودید برای دوست داشتن … برای حس خوب پیوند … کاش بچه هاتون رو بیشتر از خداتون دوست داشتید .
مرسی آقای رسول اف … فیلم تون کار صدها صدهزاران تیر کرد …. تیری که شاید برخلاف همه تیرها بر چشم کوری نشیند و بیناش کنه !
۱۴۰۳ مهر ۱, یکشنبه
ایران ، خانه ای در حال خالی شدن از جوانانش
چه اندوه جان سوزی .... دیدن و درماندگی!
دو سال پیش ...
یه عزیز فیس بوکی نوشته بود :
۱۴۰۳ شهریور ۲۴, شنبه
سفرنامه ایران : کیفیت بالای خدمات پزشکی - پایین بودن سلامت عمومی!
یکی از متضاد ترین مشاهدات من در مشهد، کیفیت بالای خدمات پزشکی از سویی و پایین بودن مشهود سلامت عمومی از سوی دیگر است.
( ام ار ای کله رو پزشکم پیشنهاد داد و ازش استقبال کردم چون راست و صداقتش اعتماد چندانی به مخ خودم نداشتم … یه وقت هایی گیر می کنه رو کلمات و ول نمی کنه اینقدر که سردرد می شم …. فکر کردم شاید یه جونوری ، چیزی تو مغزم وول می خوره یا شاید هم برعکس یه چیز و میزی که رابطه ی بین کلمات و بیان رو تو مخ آدمیزاد بالانس می کنه ، کم دارم … حالا ولش .
در هر صورت نتایج بهتر از تصور خودم بود …. مشکل بیشتر ذهنی بود تا جسمی … میل به خود زنی و خود بیمار پنداری برای شونه خالی کردن از « سبکی تحمل ناپذیر بار هستی » ، مرسی میلان کوندرا ، …. به زبون خودمونی خودمون ، توجیه تنبلی و شونه خال کردن از مسئولیت … خدایی راوی از این صادق تر سراغ دارین! :) … حالا ولش کن .)
و همه ی این خدمات پزشکی با یه کیفیت عالی در نوبت دهی ، مراکز تمیز و مجهز ، پذیرش مودبانه و سریع و از همه مهمتر سرعت و کیفیت خوب در ثبت ، تفسیر و ارسال نتایج .
( کیفیت و تکنولوژی خدمات در بخش خصوصی به طور معناداری متمایز و برتر از بخش دولتی هست …. هر جا بخش خصوصی وارد شده به خاطر رقابت مجبور به رعایت کیفیت و ادب در پذیرش هم شده …. از قلدری و جواب سربالا دادن و پیچوندن خبری نیست … بازار رقابتی ست و نه موروثی و مافیایی … مثل اون پیشخوان های پلیس ، شهرداری یا اون ایران خودروی بی همه چیز که شده علیمردان خان مملکت … یه بچه لوس ِ بی هنر ِ بی همه چیز که داره سلامت شهروندان مملکت رو عینهو زالو می مکه و تازه طلبکار هم هست.
برگردیم سر مشاهدات خدمات پزشکی.
بدیهی ست که چنین مشاهداتی نسبی هستند و مقایسه ای . مقایسه بین دو چیز … دو مکان .
آنچه در ایران دیدم و آنچه در فرانسه زندگی می کنم.
پس در توصیف این مشاهده ناگزیر به قیاس هستم .
یه اعتراف هم همین اول بکنم . اعتمادم رو به پزشکی عمومی و مخصوصا دندانپزشکی در فرانسه از دست دادم …. اینقدر که پزشک های اینجا محافظه کار هستن …. بیشتر کاغذ بازی هست تا تشخیص …. با یه پروسه ی بسیار طولانی در وقت گرفتن … خدمات پزشکی مثل ام ار ای رو که کلن بهتره فراموش کنید .. نوبت ها همه بالای سه ماه … تازه در خوش شانس ترین و اضطراری ترین موارد .
گمونم به خاطر کمبود شدید متخصص هست … به طور مثال برای وقت گرفتن از متخصص قلب ، نزدیکترین وقتی که پیدا کردم هشت ماه بعد بود. یعنی رسما آدم بعد از فوتش نایل به زیارت پزشک متخصص می شه ….
بذار آخرش را همین اول بگم.
کیفیت بالای خدمات پزشکی و دندانپزشکی ایران در قیاس با فرانسه به نظرم غیر قابل مقایسه است.
چنانکه سطح بالای سلامت عمومی در فرانسه به نظرم غیر قابل مقایسه با ایران.
به نظر متضاد میاد ، مگه نه؟!
در فرانسه همه ی شهروندان بیمه درمانی دارن اما به نظر می رسه پزشک ها دل و جیگر تشخیص و درمان ندارند!
شاید همان بیمه های عمومی دست و پایشان را بسته است یا پروتکل های سفت و سخت مسئولیت پزشکی اینقدر محافظه کار شان کرده است که به جای تجویز دارو، کارشان بیشتر توصیه است و تشکیل پرونده.
توصیه به ورزش ، ورزش و بازهم ورزش …. در یک نگاه مقایسه ای و کلی از سلامت عمومی ، به نظر توصیه کارسازی هم هست …. البته فقط برای موارد غیر حاد .
اینجا در فرانسه زنان هفتاد هشتاد ساله ایی را می بینید که از پشت سر توازن اندام یک دختر هجده نوزده ساله را دارند … تا صورتشان را از روبه برو نبینید باورتان نمی شود که بالای هفتاد سال دارند …. مثل یک بز کوهی روی صخره و ماسه پیاده روی می کنند و آخ هم ازشان در نمی آید.
به طور مشهودی سلامت عمومی و قدرت بدنی زنان در فرانسه از ایران بالاتر است …. قطعا یکی از اصلی ترین دلایل این قدرت بدنی همان ورزشی ست که پزشک های محافظه کار اینجا به جای دارو مدام به مردم تجویز می کنند …. ورزش بخشی لاینفک از زندگی روزانه است .
اما تاثیرگذاری ورزش پیش نیازی دارد.
هوای پاکیزه …. خوراک سالم و متعادل.
هوای پاکیزه یک انتخاب شخصی نیست … یک استایل زندگی نیست … یک سیاست جمعی ست.
متولی و مسئول آن قطعا حکومت و سیاست.
آن دو علیمردان خان ِ صنعت مافیایی ایران، ایران خودرو و سایپا، از خیابان های ایران جمع شوند درجا نیمی از مشکل آلودگی هوا حل شده است.
بذار دست از کلی گویی بردارم و سکانس بدم.
صبح است … ساعت 9.
وقت دندانپزشکی دارم.
منتظر مترو هستم.
ایستگاه شلوغ است .
و هوا به شدت آلوده همراه با آلودگی صوتی که برایم تازگی دارد.
صداهای مکانیکی ناشی از فرسودگی.
ترافیک وحشتناک ماشین هایی که از شدت فرسودگی مثل لکوموتیوهای عهد جیمز وات صدا و دود از خودشان بیرون می دهند.
هاج و واج ِ آن برچسب های « بازرسی فنی» هستم که جلو شیشه ماشین ها ست.
این ماشین ها چطور از بازرسی فنی ، برچسب تایید گرفته اند؟!
مترو از راه میرسد … مملو ست از آدم … جایی نیست … منتظر مترو بعدی می شوم.
ذهنم در حال قیاس ناگزیر بین مشهد و نانت.
نانت با 650 هزار جمعیت ، چهار خط تراموا دارد . سرویس دهی از پنج صبح تا یک بامداد . روزهای یکشنبه و تعطیلات رسمی سرویس رایگان است .
مشهد با سه و نیم میلیون جمعیت یکی و نصفی خط تراموا … سرویس دهی تا ساعت 10 شب.
تراموا هایی که به طور مشهودی نسبت به سه سال پیش فرسوده و پر سر و صدا شده اند.
آیا پروژه ای ضروری تر از توسعه حمل و نقل عمومی برای بهبود کیفیت هوا، سلامت عمومی و روانی شهروندان قابل تصور است؟
ظاهرا بله، راهپیمایی اربعین و ریختن بودجه مملکت به پارچه های سیاه و تبلیغات بیست و چهارساعته با اس ام اس و دسته و هیئت و موکب و این رقم چیزها …. راهپیمایی اربعین هنوز شروع نشده ، موج بعدی سیاه پرده های ِ سر بریده از راه می رسد.
برای دعوت از « جاماندگان اربعین » به راهپیمایی در خیابان های شیمیایی شده از دود و خاک و صدا های مکانیکی …..
ورزش و هوای پاک و سلامت عمومی شهروندان کیلویی چند …. مهم ایران خودرو ست که باید بفروشد … مهم ایرانسل و همراه اول است که با محرم و صفر باید بمانند و نفس بکشند ….
مهم محرم و صفر است که مافیای بازار دستوری را زنده نگه داشته اند … گور پدر شهروندان و ریه ها و سلامت عمومی ملت.