جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ مهر ۱, چهارشنبه

خدا در ترموا

مدتیه از تراموا استفاده می کنم.
گاه صحنه هایی توش می بینم چشمگیر، نفس گیر، نفس بر ... چشم نواز، دل انگیز، دل خراش ...
کانتراست های حیرت انگیز بین آدم های خوش لباس با عطرهای مدهوش کننده با آدم های دوره گرد و ژولیده که انگار از اول عمرشون حموم نرفتن .... بعد اینا تو ازدحام تراموا کنار هم واستادن ... درست مقابل تو.
خوشگل هایی که انگار از رو جلد مجله اِل پریدن بیرون. کنار آدم هایی که روی ویلچر هستن ... فقط یک سر با توده کوچکی زیر اون سر به عنوان تن.
و آدم ناغافل می بینه داره هی فکر می کنه این چه جوری غذا می خوره ... اصلن غذایی که می خوره کجا می ره .... بعد بقیه اش چه جوری دفع می شه ... اصلن چه جوری توالت می ره !
خلاصه این تراموا سواری ما این روزا واسمون حکم آیه ی بیست سوره عنکبوت رو پیدا کرده که:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
از اون حج هایی که یارو توش هی منقلب می شه ... نفسش می گیره .... ناغافل می بینه داره هی ذکر می گه:
هو الجمیل،
هو الجمال،
هو الله الخالق الباری المصور .....
امروز اما راستش خدا خیلی وحشتناک بود.
یا شاید بهتره بگم خیلی مفلوک ... خیلی غم انگیز ... خیلی دردناک.
خدا وقتی از اون طرف بوم می افته.
به قعر ِ بینهایت ِ فلاکت.
خدا یه دختر معتاد بود که سوار تراموا شد.
پوست و استخون.
یه اسکلت متحرک.
اما وحشتناک ترین قسمت، دست هاش بود.
کبود از زخم تزریق.
چشم که به دست هاش افتاد، رگ های دستم درد گرفت.
خدا شاهده هنوز هم درد دارم.
حالا برعکس همون موقع هم کنترل چی ها وارد تراموا شدن.
با خودم فکر کردم بهش کار ندارن اما یارو کنترلچیه از اون هم بلیط خواست.
خوب البته که نداشت.
شنیدم دختره به کنترلچیه می گفت:
آقا، من نمی تونم این جریمه رو پرداخت کنم.
خوب راست می گفت.
نفهمیدم بعدش چی شد.
طاقت نداشتم نگاه کنم.
اما با خودم فکر می کردم چقدر یه کنترلچی باید اوت باشه که فکر کنه می تونه از یه همچین آدمی پول جریمه بکشه بیرون.
دختره کل هیکلش جریمه بود.
یه قبض جریمه ی زنده و متحرک جلوی چشم ما ها.
می دونین،
جریمه های زندگی گاه غیر قابل پرداخته.
راستش ترسیدم.
از زندگی که جریمه هاش بی رحم و سخت و دردنکه!
و همش این آیه ی سوره حشر تو سرم تکرار می شد:
... الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ
**********************
خلاصه شدم عینهو این پیرزن هایی که مدام زیر لب دارن ذکر می گن و تسبیح می چرخونن! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر