جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ مهر ۶, دوشنبه

فروغ و دیگر هیچ!

جام عسل پر از دانه های فلفل،
خبر خوش پر از درد ِزخم از خود،
انگار سرشته شده با اون مهرآفرین خاکه که نامهربانی رو گاه به بیرحمی می رسونه.
از زخم هاش به مرهم هاش پناه می برم.
فروغ و دیگر هیچ!
و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
.....


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر