جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه

مهربانی فرانسوی: آبی، سفید، سرخ!

درست مقابلش نشستم.
یک چشمش رو با دست گرفته و با چشم دیگش سعی می کنه پروندم رو بخونه.
می تونم ببینم که چقدر داره به خودش فشار میاره.
بهش می گم:
اگه احتیاج به استراحت دارین می تونم یه روز دیگه بیام.
با لبخند می گه:
نه ، نگران نباشین.
با همین یک چشم هم می تونم کار کنم.

از چشم های آبی ِ شفافش ، اشک میاد.
و دل من ریش می شه.
کاش قبول می کرد و دست از کار می کشید.
اما به جاش توضیح می ده:
پشت گردنم گاهی درد می کنه و این روی اعصاب بیناییم اثر دوبینی می ذاره.
می گم:
خیلی متاسفم که دچار زحمت تون کردم.
با مهربانی جواب می ده:
نه تقصیر شما که نیست.
نگران نباشین.

باید در ده ی شصت زندگیش باشه.
زیباست.
زیباتر از صورتش ، منش کاریش هست.
دقیق و متین و مهربان است.
درد، چشم هاش رو منقبض کرده اما دردش رو مثل بعضی کارمندهای دیگه روی سر یک خارجی که زبون مادریشون رو کج و کوله حرف می زنه ، آوار نمی کنه.
می تونه تند حرف بزنه و کاغذها رو بگیره و از شر این خارجی خلاص بشه.
اما به جاش مهربان و صبوره.
شمرده و واضح حرف می زنه.
با لبخند پاسخ می ده.
صمیمانه ارتباط برقرار می کنه.
و با دقت پرونده رو ثبت می کنه.

سرش رو بالا میاره.
مویرگ های خونی گوشه چشمش متورم و سرخ شدن.
ترکیب رنگی ِ چشمهاش  شبیه پرچم فرانسه شده.
آبی ، سفید ، سرخ.

برای یه لحظه چیزی از جنس شرم درونم فرو می ریزه.
شرم دربرابر انسانیت.
انسانیت در فرم فرانسویش.
سرسخت، ساختاری و روشمند.
اونطور که دنیا رو دیده ، فهمیده و راه حل پیدا کرده.

به چشم هاش که رنگ پرچم فرانسه شده نگاه می کنم، صدایی تو سرم می گه:
نه! نه صبا تو نمی تونی چشم هات رو به روی این چشم ها ببندی و هیچی ازش نگی.
مهربانی فرانسوی فرم خودش رو داره.
رنگهای خودش.
سرسخت ، ساختاری و روشمند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر