جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ شهریور ۲۷, جمعه

احمق!

آیا تا حالا شده از دیدن خودتون تو آینه نفس تون حبس بشه؟
یهو «اونی» رو ببینید که «خودتون» هستید ... این همه آشنا .. نزدیک ... و احمق!
وقتی کالین در چند قدمی خط پایان می ایسته ... از خط عبور نمی کنه ... قهرمان نمی شه .... جام رو نمی بره ... مدال رو نمی گیره ... افتخار نمی آفرینه .... می ایسته و به همه ی اون دم و دستگاه ِ هولوگرامی ِ افتخار آفرینی فقط نگاه می کنه و تن نمی ده ... کالین، به افتخار تن نمی ده!
به هولوگرام دل نمی بنده.
اما این صحنه ی آخر نیست.
فیلم از ضد قهرمان ، قهرمانی تازه نمی سازه .
فیلم نمایش ِ واقعیت ِ نخراشیده ی ِ زندگی رو فدای ِ تزریق ِ احساس ِ تخدیری دیگر نمی کنه ... قهرمانی وجود نداره.
زندگی ست با جبر ی جانکاه ... تکراری ... بی پایان!
صحنه آخر سیلی ِ واقعیت است.
واقعیت ِ تکراری ِ زندگی و نیازمندی ِ بی پایان ما!

تکرار ... تکرار ِ ساده ی  شب و روز که هیچ قهرمانی حریفش نیست!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر