جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ خرداد ۲, جمعه

هم دردی



روزی که از پاریس برای خداحافظی بهم زنگ زد گفت :
خیلی زود بر می گردم . حداکثر یک ماه دیگه . فقط برای چندتا کار اداری می رم.
یک ماه اما شد شش ماه!
افسون ایران دچارش کرده بود.


امروز از پاریس بهم زنگ زد .
دل و دیدم روشن شد اسمش رو روی صفحه خاموش مانده موبایلم دیدم.
گفت:
صبا !
هیچ وقت در عمرم متوجه نشده بودم که این همه ایران رو دوست دارم!
گفتم : معلومه خیلی بهت خوش گذشته!
گفت : نه، برعکس!
سخت بود اما عمیق گذشت !
پرسیدم چگونه؟
گفت : درد ... درد!
ما همه هم درد بودیم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر