یکی از دوستان از سفر به ایران برگشته مشتاق دیدنش بودم برای دیدن ایران از چشم های او.
ازش پرسیدم:
خوب چطور بود؟
شروع کرد به توصیفات کلی و احساسی و مثبت.
فوق العاده، باور نکردنی ... کاملا خارج از انتظارم ... یک کشور مدرن ، زنده و از این چیزا.
ترمز دستش رو کشیدم و گفتم:
چرا برات باور نکردنی و خارج از انتظار بود؟
تو فکررفت و بعد از مکثی گفت:
چه سئوال خوبی!
خوب راستش فکر نمی کردم ایران اینقدر مدرن باشه.
فکر نمی کردم زن ها و مردها انقدر با هم قاطی باشن.
برام جالب بود که تو مترو و صف ، تابلوها مردها رو از زن ها جدا کرده بودن اما در نهایت آدم ها قاطی هم بودن.
پرسیدم:
این فرض اولیه از کجا به ذهنت اومده بود؟
گفت: نمی دونم.
سعی کردم کمکش کنم. گفتم:
شاید فیلم ها ... مجله ها ... روزنامه ها.
بعد از تاملی گفت: چه چیزی جز این می تونه باشه.
بهش گفتم:
حالا هم مواظب باش!
دو هفته سفر و تفریح برای شناختن هیچ کشوری کافی نیست.
اون هم کشوری که یهو تو اروپا از یک عجوزه ی بدجنس تبدیل شده به یک پری دریایی شگفت انگیز که کلی گنج دریایی زیر دمش پنهان داره.
می دونین،
این همه تغییر رفتار رسانه ای در باره ایران، این همه ذوق زدگی درباره سفر به ایران و دادن یک تصویر پر زرق و برق و روتوش شده از ایران، البته می تونه بعد از سی سال انزوا خوشایند باشه اما واقعی نیست.
و هرچه واقعی نیست می تونه سست و هشدار دهنده باشه.
چه اون وقتی که از ایران هیولا ساخته بودن و چه حالا که ازش فرشته ی دریایی و رویایی ساختن.
میدونین،
تجارت رکن حیاتی در دنیای غرب داره .
به خاطر یک مشت دلار بیشتر، حاضرن مسیح رو یه روز پسر خدا نشون بدن و یه روز دیگه یه جاکش .
تاریخ و تحقیق تاریخی بیشتر یه ژسته، سینما وصنعتش مهمه.
اصلن مسیح مهم نیست ، مهم پولیه که می شه با مسیح درآورد.
تا بفروشه ازش میسازن .... و مسیح تا حالا خوب فروخته ... درست مثل ایران.
یه روز با ایران عجوزه و هیولا می شد فروخت الان با ایران ِ شاه پریون.
گمونم ضروریه که خودمون رو فارغ از غرب باور داشته باشیم و نقد کنیم.
نگاه غرب همیشه اقتصادیه .... و نگاه اقتصادی گرچه به اقتصاد ما هم می تونه کمک کنه اما به پویایی اجتماعی - فرهنگی، نه!
سی سال سیاه نمایی های غربی البته سخت بود اما باورهای ریشه ای رو نتونست در ایران تغییر بده .
حالا هم این زرق و برق و ذوق زدگیشون نباید مانع دیدن نقصان و نقد خودمون بشه.
ازش پرسیدم:
خوب چطور بود؟
شروع کرد به توصیفات کلی و احساسی و مثبت.
فوق العاده، باور نکردنی ... کاملا خارج از انتظارم ... یک کشور مدرن ، زنده و از این چیزا.
ترمز دستش رو کشیدم و گفتم:
چرا برات باور نکردنی و خارج از انتظار بود؟
تو فکررفت و بعد از مکثی گفت:
چه سئوال خوبی!
خوب راستش فکر نمی کردم ایران اینقدر مدرن باشه.
فکر نمی کردم زن ها و مردها انقدر با هم قاطی باشن.
برام جالب بود که تو مترو و صف ، تابلوها مردها رو از زن ها جدا کرده بودن اما در نهایت آدم ها قاطی هم بودن.
پرسیدم:
این فرض اولیه از کجا به ذهنت اومده بود؟
گفت: نمی دونم.
سعی کردم کمکش کنم. گفتم:
شاید فیلم ها ... مجله ها ... روزنامه ها.
بعد از تاملی گفت: چه چیزی جز این می تونه باشه.
بهش گفتم:
حالا هم مواظب باش!
دو هفته سفر و تفریح برای شناختن هیچ کشوری کافی نیست.
اون هم کشوری که یهو تو اروپا از یک عجوزه ی بدجنس تبدیل شده به یک پری دریایی شگفت انگیز که کلی گنج دریایی زیر دمش پنهان داره.
می دونین،
این همه تغییر رفتار رسانه ای در باره ایران، این همه ذوق زدگی درباره سفر به ایران و دادن یک تصویر پر زرق و برق و روتوش شده از ایران، البته می تونه بعد از سی سال انزوا خوشایند باشه اما واقعی نیست.
و هرچه واقعی نیست می تونه سست و هشدار دهنده باشه.
چه اون وقتی که از ایران هیولا ساخته بودن و چه حالا که ازش فرشته ی دریایی و رویایی ساختن.
میدونین،
تجارت رکن حیاتی در دنیای غرب داره .
به خاطر یک مشت دلار بیشتر، حاضرن مسیح رو یه روز پسر خدا نشون بدن و یه روز دیگه یه جاکش .
تاریخ و تحقیق تاریخی بیشتر یه ژسته، سینما وصنعتش مهمه.
اصلن مسیح مهم نیست ، مهم پولیه که می شه با مسیح درآورد.
تا بفروشه ازش میسازن .... و مسیح تا حالا خوب فروخته ... درست مثل ایران.
یه روز با ایران عجوزه و هیولا می شد فروخت الان با ایران ِ شاه پریون.
گمونم ضروریه که خودمون رو فارغ از غرب باور داشته باشیم و نقد کنیم.
نگاه غرب همیشه اقتصادیه .... و نگاه اقتصادی گرچه به اقتصاد ما هم می تونه کمک کنه اما به پویایی اجتماعی - فرهنگی، نه!
سی سال سیاه نمایی های غربی البته سخت بود اما باورهای ریشه ای رو نتونست در ایران تغییر بده .
حالا هم این زرق و برق و ذوق زدگیشون نباید مانع دیدن نقصان و نقد خودمون بشه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر