تصور کن حال اون آدم رو که یه روز صبح از خواب بیدار می شه و
کل زندگی رو یه صفحه بازی می بینه که هی یکی های دیگه دارن واسش مهره می چینن و
خبر می سازن و بادبان هوا می کنن و سکان می چرخونن .... گاهی هم یه تیکه کشتی رو
می زنن به یه صخره مخره ای چیزی.
یه عده هم اون وسط هلاک می شن ... خو بشن به جهنم ... کشتی باس اون ور کج بشه که یارو می خواد .... خبرها باس کنار هم ردیف بشه دیگه .
خبرهای هنری باس با خبرهای اجتماعی جفت بشه ... تصویر کامل بشه تا بتونه یه گشتاوری ایجاد کنه و کشتی رو همون ور کج کنه که یارو می خواد ... همون یاروها.
خو این آدم یهو سنگ کوب مغزی می کنه ملنگ می شه دیگه. نمی شه؟!
یه عده هم اون وسط هلاک می شن ... خو بشن به جهنم ... کشتی باس اون ور کج بشه که یارو می خواد .... خبرها باس کنار هم ردیف بشه دیگه .
خبرهای هنری باس با خبرهای اجتماعی جفت بشه ... تصویر کامل بشه تا بتونه یه گشتاوری ایجاد کنه و کشتی رو همون ور کج کنه که یارو می خواد ... همون یاروها.
خو این آدم یهو سنگ کوب مغزی می کنه ملنگ می شه دیگه. نمی شه؟!
این الان حال منه ... حال من، یه نقطه که میون خبرها افتاده ... می
بینه ... می شنوه ... به مغز صاب مرده خودش یه چیزهایی می فهمه که به نظرش متناقضه
اما هیچ عددی نیست ... هیچ عددی.
فقط باس ببینه و بشنوه و ملنگ بشه.
فقط باس ببینه و بشنوه و ملنگ بشه.
شان نزول این غرغرها :
دیدن فیلم ایرانی ِ «ایرانی» به کارگردانی مهران تمدن - کارگردان ایرانی مقیم فرانسه - در چشنواره سه قاره نانت
و بعدش هم شنیدن خبر گروگانگیری سیدنی توسط یه ایرانی با لباس روحانی عینهو همونایی که تو فیلم جناب مهران تمدن بودن و اینجا حسابی ذائقه فرانسوی ها رو تامین کرد. اینقدر که بهش چهارتا ستاره دادن و احتمال زیاد جایزه رو هم بهش می دن.
می دونین،
هم زمانی همیشگی این رویدادهای هنری با خبرهای روز جالبه.
از نظر من فیلم آقای تمدن کنار خبر گروگانگیری سیدنی تو ذهن بیننده اروپایی اینو متبادر می کنه:
«اوه خدای من، دولت های ما دارن با همچین کسایی گفتگو می کنن و می خوان به توافق برسن!»
دیدن فیلم ایرانی ِ «ایرانی» به کارگردانی مهران تمدن - کارگردان ایرانی مقیم فرانسه - در چشنواره سه قاره نانت
و بعدش هم شنیدن خبر گروگانگیری سیدنی توسط یه ایرانی با لباس روحانی عینهو همونایی که تو فیلم جناب مهران تمدن بودن و اینجا حسابی ذائقه فرانسوی ها رو تامین کرد. اینقدر که بهش چهارتا ستاره دادن و احتمال زیاد جایزه رو هم بهش می دن.
می دونین،
هم زمانی همیشگی این رویدادهای هنری با خبرهای روز جالبه.
از نظر من فیلم آقای تمدن کنار خبر گروگانگیری سیدنی تو ذهن بیننده اروپایی اینو متبادر می کنه:
«اوه خدای من، دولت های ما دارن با همچین کسایی گفتگو می کنن و می خوان به توافق برسن!»
مهران تمدن شاید تو این فیلم دروغ نگه اما اون چیزی رو به بیننده غربی نشون می ده که منتظرن ببینن. یه تصویر یک بعدی از ایران. همون تصویری که سی ساله رسانه ها اینجا دارن به خورد بیننده غربی می دن. اون تیکه دگم و بسته ایران که هیچ کمکی به ایران و غرب برای در اومدن از این بن بست ارتباط و گفتگو نمی کنه.
فرانسوی
ها برای فیلم خیلی دست زدن. آقای تمدن هم تو سینما بود. خیلی خوشحال بود. جایزه رو
در یک قدمی خودش حس کرده.
به آقای تمدن گفتم :
»فیلم شما در مورد ایرانه اما برای بیننده غربیه. فیلم شما هیچ کمکی به دادن تصویری واضح تر و دقیق تر از جامعه ایران به بیننده غربی نکرد. شما اون چیزی رو اینجا نمایش دادین که اونها منتظرن ببینن.»
به آقای تمدن گفتم :
»فیلم شما در مورد ایرانه اما برای بیننده غربیه. فیلم شما هیچ کمکی به دادن تصویری واضح تر و دقیق تر از جامعه ایران به بیننده غربی نکرد. شما اون چیزی رو اینجا نمایش دادین که اونها منتظرن ببینن.»
آقای
تمدن البته از شنیدن این نظر ترش کرد.
دیروز با استادم راجع به فیلم حرف می زدیم . بهش گفتم:
درست مثل اینه که من برم ایران و مدام راجع به مارین لوپن و راست های افراطی فرانسه برای ایرانی ها بگم و سعی کنم فقط اون تیکه راسیست فرانسه رو نمایش بدم. دروغ نگفتم اما این یک بعدی حرف زدنم حتی از دروغ هم بدتره چون یه تصویر یه بعدی از فرانسه به ایرانی ها دادم .
حالم خوش نیست.
خوب بشم راجع بهش می نویسم. ننویسم غم باد می گیرم!
همین دیگه . فعلا اینو داشته باشین:
گاهی یک بعدی نشون دادن یک واقعیت چند بعدی حتی از دروغ گفتن هم بدتره.
تو دنیایی که رسانه ها به اندازه کافی در خدمت قدرت ها هستند تاسف برانگیزه که هنر مستقل هم به طمع گیشه و جایزه به همچین روسپیگری بیفته.
دیروز با استادم راجع به فیلم حرف می زدیم . بهش گفتم:
درست مثل اینه که من برم ایران و مدام راجع به مارین لوپن و راست های افراطی فرانسه برای ایرانی ها بگم و سعی کنم فقط اون تیکه راسیست فرانسه رو نمایش بدم. دروغ نگفتم اما این یک بعدی حرف زدنم حتی از دروغ هم بدتره چون یه تصویر یه بعدی از فرانسه به ایرانی ها دادم .
حالم خوش نیست.
خوب بشم راجع بهش می نویسم. ننویسم غم باد می گیرم!
همین دیگه . فعلا اینو داشته باشین:
گاهی یک بعدی نشون دادن یک واقعیت چند بعدی حتی از دروغ گفتن هم بدتره.
تو دنیایی که رسانه ها به اندازه کافی در خدمت قدرت ها هستند تاسف برانگیزه که هنر مستقل هم به طمع گیشه و جایزه به همچین روسپیگری بیفته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر