دانشجو ست. پولش تمام شده است. چند روز پیش
از سر نیاز و ضرورت یک سوغات صنایع دستی را روی سایت فروخت. برای مشتری پست کرد. مشتری اما
متقلب و دزد اینترنتی از کاردرآمد.
دیروز متوجه شد هم سوغاتش را از دست داده است
و هم همان ته مانده حسابش خالی شده است.
حالش خوب نبود. می توانستم تصور کنم برای جوانی
در این شرایط چقدر وضعیت سخت و دشواریست.
تمام روز باهم در تماس بودیم. درمانده بود
و در لبه ی پرتگاه سرزنش خودش، خودخوری و از دست دادن اعتماد به نفسش به خاطر اعتمادی
که کرده بود.
گفتم:
«برای آنچه گذشته و پیدا کردن اشتباه وقت زیاد داری. الان فقط متمرکز باش روی آنچه
می شود انجام داد.
»
و انجام داد. همه آنچه می شد انجام داد را
انجام داد. خودش را با آن حال خراب توی خیابان ها کشید .... رفت و آمد و انجام داد.
شب خوابید.
صبح بیدار شد.
زنگ زد.
صدایش مثل همیشه بود. شاد و پر انرژی.
گفت در مسیرش از درون قبرستانی در حال گذر
است و یاد من کرده است.
از چرخه ی کربن می گفت و تزی که دارد آماده
می کند.
حرف می زد و من حیرت کرده بودم که به چه سرعت از وضعیتی سخت توانست گذر کند و در
آن درجا نزند. از چرخه کربن می گفت که مقیاسی از زندگی ست با اجزائی ضروری.
گفت
این اتفاق و آن آدم متقلب اجزائی ضروری در زندگیش بوده اند تا بفهمد که با بدنش مهربان نبوده است. برای صرفه جویی در هزینه
هایش به بدنش فشار آورده است. خوب غذا نمی خورده است. یورو به یورو ذخیره می کرده است
به قیمت فشار به بدنش و ناگهان 800 یورو از حسابش خالی شده است.
گفت احساس می کند این اتفاق انعکاس داد تنش
بوده است . گویی تنش داد زده است که:
»یورو هایی هم مال من است. خرج من نکنی به هیچ خرج دیگری نمی آید.«
برای شناخت و فهم یک چرخه باید اجزائ چرخه را دید. کشف کرد. چه چرخه
ی کربن و چه چرخه ی زندگی.
و او در حال کشف این هردو ست.
گفت قصد دارد کاری نیمه وقت برای هزینه هایش
پیدا کند. شاید حتی کار در رستورانی.
و من یقین دارم کمترین چیزی که چون اویی از
کار در رستوران نصیبش می شود پول است. او می تواند از هر شرایطی، تجربه ای منحصر به فرد بسازد. مملو از مشاهده
و کشف اجزائ جدیدی که الهام بخش او خواهند بود در کشف و شناخت خدایش. خدایی که هیچ چیز نمی تواند آن را از او بگیرد. چرخه ی کربن!
خدایی که خودش ساخته است. و همه چیز زندگیش حول آن می چرخد.
خدایی که با او آشکارتر می شود و او که با
خدایش جان می گیرد، می بیند، حرکت می کند و ادامه می دهد.
می دانم که
روزی خدایش را کامل خواهد کرد و خدایی دیگر
با پرسشی دیگر برای خودش خلق خواهد کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر