تا جایی که از ظاهرش پیداست، زنی ست مومن و معتقد.
اهل نماز و روزه و ثواب.
اهل ذکر و سجده و استغفار.
پیداست که اصول و فروع دین را می داند.
اهل نماز و روزه و ثواب.
اهل ذکر و سجده و استغفار.
پیداست که اصول و فروع دین را می داند.
زنگ می زند.
می پرسد : از فلانی خبر داری؟
می گویم: دورادور احوال پرسش هستم. خوب است.
می پرسد : از فلانی خبر داری؟
می گویم: دورادور احوال پرسش هستم. خوب است.
می گوید : نه خوب نیست. مشکل دارد. مسئله دارد. بین خودمان باشد
اما از خانمش شنیدم که ....
و بعد داستانی می گوید از خصوصی ترین قسمت های قابل تصور در یک زندگی مشترک.
در انتها اضافه می کند:
بنده خدا خانمش خیلی در فشار و استیصال است.
دلم می سوزد. مدام دعایشان می کنم.
شما هم برایشان دعا کنید.
البته از من نشنیده بگیرید. اینقدر که دلم می سوزد.
و باز می پرسد: با شما جدیدا در تماس نبودند؟
تو رو خدا اگر تماس گرفتند شما هم نصیحتش کنید!
و بعد داستانی می گوید از خصوصی ترین قسمت های قابل تصور در یک زندگی مشترک.
در انتها اضافه می کند:
بنده خدا خانمش خیلی در فشار و استیصال است.
دلم می سوزد. مدام دعایشان می کنم.
شما هم برایشان دعا کنید.
البته از من نشنیده بگیرید. اینقدر که دلم می سوزد.
و باز می پرسد: با شما جدیدا در تماس نبودند؟
تو رو خدا اگر تماس گرفتند شما هم نصیحتش کنید!
اول که شروع به حرف زدن کرده بود گیج شده بودم ، بعد تعجب کرده
بودم و حالا عصبانی هستم .... بسیار عصبانی.
احساس می کنم هرگز در برابر چنین وقاحتی که با بلاهت خودش را منزه
و مهربان هم فرض کرده است نمی توانم ساکت بمانم و با کلمات معمولی خداحافظی کنم.
هنوز دارد با لفظ و قلم از اینکه موضوع بین خودمان بماند و اینها
می گوید که دهانم را باز می کنم:
شما خیلی بی جا کردین اومدین پشت سر ایشون حرف می زنین. شما خیلی بی جا کردین نگران ایشون هستین و اومدین بابت نگرانی هاتون از من هم پرس و جو می کنین. اما نه گمونم با شما باید یه زبون دیگه حرف بزنم تا بلکه و فقط بلکه حالی تون بشه چی دارم می گم.
خانم مومن مسلمون با خدا، شما به چه حقی میای پشت سر یه آدم غایب از همه جا بی خبر غیبت می کنی و من رو هم وادرا به غیبت شنیدن می کنی؟
شما به چه حقی میای پشت سر یکی دیگه از من پرس و جو می کنی ؟
شما به چه حقی اسم این فضولی ها تو زندگی یکی دیگه رو گذاشتی خیرخواهی و دعا ؟
مطمئن باشید اگه این آقا یا خانمش با من تماس گرفت اولین چیزی که بهشون می گم اینه که شما با من درباره زندگی خصوصی شون حرف زدید!
شما خیلی بی جا کردین اومدین پشت سر ایشون حرف می زنین. شما خیلی بی جا کردین نگران ایشون هستین و اومدین بابت نگرانی هاتون از من هم پرس و جو می کنین. اما نه گمونم با شما باید یه زبون دیگه حرف بزنم تا بلکه و فقط بلکه حالی تون بشه چی دارم می گم.
خانم مومن مسلمون با خدا، شما به چه حقی میای پشت سر یه آدم غایب از همه جا بی خبر غیبت می کنی و من رو هم وادرا به غیبت شنیدن می کنی؟
شما به چه حقی میای پشت سر یکی دیگه از من پرس و جو می کنی ؟
شما به چه حقی اسم این فضولی ها تو زندگی یکی دیگه رو گذاشتی خیرخواهی و دعا ؟
مطمئن باشید اگه این آقا یا خانمش با من تماس گرفت اولین چیزی که بهشون می گم اینه که شما با من درباره زندگی خصوصی شون حرف زدید!
قبل از اینکه زن از عصبانیت منفجر شود، یک طرفه خداحافظی می کنم و
گوشی را قطع!
دیگر عصبانی نیستم اما همچنان متحیرم ... از این حجم وارونگی ...
از این حجم حماقت ... از این حجم زشتی که خود را زیبا می پندارد!
کلمات فروغ در سرم می خوانند که :
و بر فراز سر دلقکان پست
و چهره وقیح فواحش
یک هاله مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی می سوخت
و چهره وقیح فواحش
یک هاله مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی می سوخت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر