جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ آذر ۱۴, جمعه

حرف هایی برای جویدن یا تف کردن

به لطف گفتگو با دوستی خاطره ای نه چندان خوشایند برام تداعی شد. 
یک بار توی تهران یک راننده تاکسی اصرار داشت دربست سوار ماشینش بشم . ازش هزینه مسیر رو می پرسیدم اما مدام از دادن قیمت طفره می رفت. 
آخرش هم ازم پرسید : شما فقط می خواستی قیمت بگیری؟
من هم ساده بهش گفتم: بله خوب !
راننده عصبانی شد و رو به دوست آقایی که همرام بود گفت: این خانم خیلی بیشعوره!
بعد هم پاش رو گذاشت رو گاز و رفت.
من هاج و واج مونده بودم چطور این مرد تونست این حرف رو بزنه.
و خوب مگه من می تونم سرویسی رو از کسی بگیرم که قیمتش رو نمی دونم و شاید نتونم بپردازم. اما آقایی که همرام بود حرفی زد که برام از حرف راننده تاکسی هم عجیب تر بود.
گفت: اینجا نباید پاسخ صریح بدی .... باید در لفافه حرف بزنی .
حالا کم کم به لطف این بحث های فیس بوکی که گاهی پیش میاد متوجه معنی حرف دوستم می شم.
 

بله ... واقعا به نظر می رسه صریح حرف زدن ، مستقیم از مقصود و نظر خود گفتن زیاد پسندیده نیست ... باید همه چیز رو یه جوری لا پوشونی کرد .... حالا با تمثیل و کنایه و پای یه چیز دیگه رو وسط کشیدن تا پیچوندن کل موضوع
.
شاید واقعا این یه فرهنگ گفتاریه ... باید یه جوری حرف زد که نه سیخ بسوزه و نه کباب حتی به قیمت کوچه علی چپ زدن یا زدن به صحرای کربلا و نقل قول از حرف بی ربط یکی دیگه.
»
نظر» همون «کنایه» است و «کنایه» همون «نظر» ... آخرش هم همه باید به 
«نظر- کنایه » های هم احترام بذاریم..... با لبخند و قیافه های شاد.

شیوه گفتگویی که یک سرش مملو از تعارف و ابهامه و سوی دیگرش مملو از توهین و تحقیر با بدترین الفاظ.
 میانه ای از صراحت و سادگی  قابل تصور نیست

می دونین
 گمونم تا وقتی بخوایم «نه سیخ بسوزه و نه کباب» ، نه کبابی خواهیم داشت و نه سیخی که به کاری بیاد
. آدامسی خواهیم داشت برای جویدن و سرگرم بودن و یا خلط های تهوع آوری برای پرتاب کردن به صورت هم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر