جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ فروردین ۴, سه‌شنبه

درماندگی و حیرت

و هر بار، پس از تقلا برای توصیف آن عظمت حسی، با درماندگی و حیرت به همین یک بیت می رسم:
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیت شریفی که منزه از بیانی
*************************************
شعر کامل خواجوی کرمانی:
ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می‌نماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی
همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی
همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی
چو تو صورتی ندیدم همه مو به مو لطایف
چو تو سورتی نخواندم همه سر به سر معانی
به جنایتم چه بینی به عنایتم نظر کن
که نگه کنند شاهان سوی بندگان جانی
به جز آه و اشک میگون نکشد دل ضعیفم
به سماع ارغنونی و شراب ارغوانی
دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستننه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
با صدای سراج:
https://soundcloud.com/jani20/track-2

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر