یکی از جالب ترین خصوصیات کشور انگلستان از دید من توازن تاریخی و در نتیجه اجتماعی آن در قیاس با سایر کشورهای اروپایی ست. در تاریخ این کشور کمتر شاهد حرکت های فله ای و توده واری مثل انقلاب یا سلطه مطلق یک حزب مثل فاشیست ها یا نازی ها هستیم.
به نظر من پدیده هایی مثل انقلاب یا سلطه ناگهانی یک حزب در یک جامعه را می توان به عنوان شاخصه ای از پایین بودن احتیاط و بالا بودن ضریب جوگیری مردمان آن جامعه در نظر گرفت.
جالب و قابل توجه است که این کشور بدون تجربه پدیده ای مثل انقلاب در یک پروسه پیوسته تاریخی از سلطنت مطلقه به سلطنت سمبولیک رسیده است. جالب تر اینکه نه تنها این بخش از هویت تاریخی خود را هرگز حذف نکرده است بلکه امروز آن را به عنوان یکی از سمبل های فرهنگی و حتی درآمد ساز خود هم حفظ کرده است. یک پروسه پیوسته و پویای تاریخی .
به نظر من عجیب نیست که لندن همیشه پناهگاه و بستر رشد اندیشه های رانده شده از سرزمین های دیگر بوده است. باز بودن لندن به روی همه ی اندیشه های فراری، خود حاکی از همین روحیه عقلانی، شکیبا و کمتر جوگیر است که در تاریخ این سرزمین هم در قیاس با سایر کشورهای اروپایی مثل فرانسه، ایتالیا و آلمان دیده می شود.
همزیستی سنت و تجدد یا قانون مبتنی بر عرف در این کشور نشان از عقلانیتی دارد که به خوبی ابعاد هویتی جامعه خود را شناخته است و تحت تاثیر امواج دوره ای قرار نمی گیرد.
به نظر می رسد در انگلستان علی رغم همه جنجال های حزبی و سیاسی ، طبقات اجتماعی مردم و گروه های سیاسی آن به خوبی این واقعیت را درک کرده اند که حذف یک گروه یا یک حزب اصولا امکان پذیر نیست وقتی آن گروه یا حزب ریشه هویتی در دل جامعه دارد. مثل سلطنت، مذهب و یا سنت.
و اصلا همین ویژگی این سرزمین را مستعد جنبش های اجتماعی مثل هیپی ها و پانک ها هم کرده است. جنبش هایی که همیشه با خلق آثار هنری هم همراه بوده اند. و تولیدات فرهنگی و هنری آنها بیشتر از تخریب هایشان بوده است.
در واقع این سنت، سلطنت و مذهب اند که به مثابه تزها یی در کنار آنتی تز های دنیای معاصر، پتانسیل سنتزدهی و آفرینش های هنری - فرهنگی را در این جامعه افزایش داده اند.
به نظر می رسد مردمان این سرزمین غلیان های احساسی خود را بیشتر در موسیقی غنی خود آرام می کنند تا در داد و فریادهای خیابانی. شاید کم رونق بودن موسیقی فرانسه در قیاس با انگلستان خیلی بی ربط با این هدر دادن صداها در شعارها و تظاهرات خیابانی نباشد. شعارهایی که می توانند و این قابلیت را دارند که در ظرافت شعر و ساختار تکنیک به اثری هنری تبدیل شوند و نه صرفا راه بندانی خیابانی.
گمانم که قدرت غیر قابل انکار آمریکا را هم، با وجود همه نقدهای وارد بر آن، می توان به عنوان فرزند جوان این پیر دنیا دیده ومحتاط تفسیر کرد. قدرتی که حتی توان نظامی آن هم بر بستری از یک میراث و هویت قوی معنوی از سوی مادر خوانده خود استوار است.
بهانه این متن:
تماشای یک از مجسمه های مقبره فرانسوا دوم در کلیسای جامع نانت . به عنوان یکی از میراث های سلتیک ها در منطقه برتنی فرانسه.
مجسمه ای که سمبل احتیاط است.
سری با دو صورت!
صورتی جوان که چشم به آینده دارد و صورتی پیر که چشم در گذشته دارد.
با پرگار و آینه در دست و مار به نشانه عقل در کنار پا!
مقبره فرانسوا 2 در کلیسای سن پیر نانت :
من همیشه بلاگت رو میخونم و از مطالبش که نشانه ی افکاری عمیقه بهرمند میشم اما در سکوت. شاید اینطوری بیشتر لذت می برم. فکر می کنم خیلی های دیگه هم مثل من باشند :)
پاسخحذفچه خوب که برام نوشتین .. توجهتون دلگرم کننده و شادی بخشه ... اینکه گاهی آدم انعکاسی از حرف هاش رو بشنوه بسیار دلگرم کننده است .... مرسی :)
حذف