جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ فروردین ۱۱, دوشنبه

قصه ای که باید نوشته بشه: ماری آنجلیک چگونه ماری آنجلیک شد!



کاش می تونستم همه چیز رو رها کنم.
به درون اتاقی تنها بخزم ... بی دغدغه ی دنیای بیرون ... عددها، تاریخ ها ... فاکتورها
و فقط بنویسم ... قصه ی  ماری آنجلیک رو ..... این که :
ماری آنجلیک چگونه ماری آنجلیک شد!
من یک قصه دارم ... یک قصه کاملا واقعی، جذاب و جالب درست مثل رمان ها
اما دوست ندارم سرسرکی بنویسمش ... ماری آنجلیک رو هرگز نمی شه سرسری نوشت ... هرگز!
زنی که بتونه کشیشی کاتولیک رو بچه دار کنه هرگز نمی شه و نباید سرسری نوشت!
ماری آنجلیک همه ی ذهن من رو می خواد ... همش رو ... تمام روز ... تمام وقت ... حتی توی خواب
.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر