جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ آبان ۱۰, شنبه

آمریکایی

توی کتابخانه نشسته ام . دو هم کلاسی آمریکایی نزدیکم هستند. می توانم صدایشان را بشنوم. دو دختر جوان اند که همیشه با همند . یکی بلوند و یکی زرد پوست. جزو نادر زنان زردپوست چاقی ست که دیده ام. تنها صورتش شبیه هم کلاسی های کره ای، ژاپنی و چینی ست. رفتار بی قید و راحتش ،بدن چاقش، لهجه غلیظ آمریکاییش و بلند بلند حرف زدنش هیچ شباهتی به هم کلاسی های خاور دور ندارد. بلند حرف زدنشان و بی توجهی به رعایت سکوت در محیط کتابخانه آزارم می دهد. دارم جمله ها را در ذهنم جمع و جور می کنم که تذکر کوچکی بدهم اما خیلی زود از این تاخیر خودم در تذکر دادن خوشحال می شوم. وقتی می شنوم که به دوست بلوندش می گوید:
وقتی بهش گفتم آمریکایی ام گفت اووووه خدای من هیچی در دنیا بهتر از این نیست. چه شانسی. خوش به حالت!

جمله ساده است و اگرچه از شنیدنش ترش کرده ام اما سخت برایم جالب است. قسمت ترش کرده ذهنم شروع کرده است به قرقر کردن و شعار دادن:
اهه! چه بدبخت بی سلیقه ای بوده اون یارو ... ایرانی بودن خیلی هم از آمریکایی بودن جالب تر و بهتره!  ایرانی ریشه داره ، تاریخ ، تمدن، منشور کوروش، سرزمین مادری ... اصلا سرزمین آبا و اجدادی ... پشت در پشت ... همش مال خود خودمون بوده از اول تا حالا ..... آمریکایی اما چی داره جز بمب اتم و ارتش و جنگ ... با اون هالیود پر هیاهوی تو خالی لوس ... با اون رئیس جمهورایی که مثل کابوها راه می رن و همه جای دنیا رو خونه خاله شون فرض کردن .... اصلا آمریکایی زردپوست چاق دقیقا چیه ؟؟؟  ریشه فرهنگیش کیه ؟ ننه اش یا مدیر مدرسه اش یا کانال های تلویزیونی؟
نه  یه شرقی درست و حسابیه و نه یه غربی درست حسابی .... نصفش به کبک ماند و نصف دیگه اش به خروس ...
نصفه ترش کرده ذهنم ترمز بریده است و همینجور یک تیکه به منبر رفته است . اما می توانم صدای آرام دیگری را هم در ذهنم بشنوم ... صدایی که ترش نکرده است، گزاره نمی دهد بلکه آرام و متحیر است .... پر از سئوال .... صدا دارد می پرسد:
راستی یک آمریکایی یعنی کجایی؟ .... یعنی کدام زبان مادری مشترک؟ .... یعنی کدام محتوی ژنی مشترک؟ ... یک آمریکایی یعنی کی از کجا؟
آمریکایی یعنی آدمی از هر جایی ... آمریکا یعنی سرزمینی از همه سرزمین ها ... از همه ی رانده شده، از همه ی خاک های به خاک نشسته ... از همه ی امیدهای برباد رفته که اما آخرین بارقه ی امید را برداشته و با خودش به آمریکا برده است ....
صدا با حیرت می پرسد :
چه چیز این تنوع حیرت انگیز نژادی و قومی و فرهنگی را چنین منسجم و مغرور کنار هم
 نگه داشته ؟
صدا با حیرت پاسخ می دهد:
امید! .... آن آخرین بارقه ی باقی مانده از امید ... و آن آخرین سرسختی حیرت انگیز برای بقا ...

آمریکا، کلکسیونی از آن آخرین بارقه های امید و آن آخرین نفس باقی مانده برای بقا!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر