جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ آبان ۱۸, یکشنبه

گل های درد


بعضی کتاب ها عنوان شون به تنهایی شعریست موجز .... شاهکاری قابل تامل که  از ساعت و ثانیه و زمان کنده می شن و با جان آدمیزاد آمیخته می شن ... 
آدم در مواجهه با چنین عنوان هایی احساس میکنه ناگهان چیزی فراموش شده رو به یاد آورده .. احساس می کنه ناگهان دانشی محو و مبهم که درون خودش هست به لطف وضوح واژه، روشن و قابل بیان می شن . 
و درست همین الان فهمیدم که سطحی ترین نوع حافظه ، حفظ کردن داده ها در سلول های مغزیه و عمیق ترین نوع حافظه، حافظه تک تک سلول های تن است وقتی واژه ها از خلال تجربه ای مشترک با تک تک سلول های تن آمیخته می شن .... چنین حافظه ای رو چه چیز می تونه پاک کنه؟!




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر